پدیدآورنده:احمد لقمانی،
،
صحیفه سخن
روزی که راز خلقت دنیا نوشتهاندگُل را به نام بلبل شیدا نوشتهاند
پروانه را فدائی شمع و به بال و پراسرار عشق با قلم لا نوشتهاند
راز و نیاز عاشق و معشوق طور راصبح ازل به سینه سینا نوشتهاند(1)
آفرینش در نگاه آفریدگار، گلستانی زیبا و روحافزاست که سرشار از نغمههای شور و شیدایی است. پروانههایی بیپروا در آتش عشق جاودانه میشوند تا همچون مشعلهایی شعلهور، صحنه حیات را نور و روشنایی بخشند.
در این میان دو غنچه زیباروی و نیکنهاد دیده میشوند که در کنار «یاس» و «نسترن» از هر نگاه پاک و تابناکی دلبری میکنند. باغبان نخستین هستی، آدم(ع) چون نام این دو را از زبان فرشته وحی، شنید، ابتدا نسیم شادی سراسر وجودش را فرا گرفت و سپس غبار غم دل و دیدهاش را تیره و تار ساخت!
باغبان بزرگ آفرینش و سرسلسله رسولان الهی، این دو را «سروران جوانان بهشتی» نامید و تا آخرین لحظه حیات بر دوش عشق و محبت یا سینهای از اسرار هستی، جای میداد تا آنان آرام گیرند و خود قرار یابد. نامشان را از لبان لبریز از وحی جبرئیل شنید، یکی را «حسن» نام نهاد و دیگری را «حسین».
این دو بر شاخسار وجود پدری چون «علی» و دامان وجود مادری مانند «فاطمه» پرورش یافتند و عطر صفاتی آسمانی چون دانش و بینش، ادب و ایثار و عاطفه و عشق یافتند به گونهای که هر یک اسوهای قدسی و الگویی همگانی برای تمامی انسانها ـ بویژه جوانان ـ گردیدند؛ پیش از آنکه «محتاج» یکدیگر باشند در دیدارها، «مشتاق» همدیگر بودند و آنچنان در نگاه اطرافیان برجسته و ارزشمند شمرده میشدند که ویژگیهای برتری که در جلوههای مختلف رفتار آنان، پدیدار میشد صفاتی مثال زدنی و درسآموز برای همگان میگردید. برخی بخوبی میدیدند که حسین(ع) هیچ گاه جلوتر از برادر خود راه نمیرود و آنگاه که در مجلسی با هم بودند، پیش از حسن(ع) سخن نمیگوید(2) و از آن سو، امام حسن(ع)، با دیگران به گونهای عادی مینشست اما با ورود برادر خویش، بسیار مؤدب و محترمانه نشسته و در برابر پرسش اطرافیان از چگونگی تغییر حالت خود، میفرمود: «من هیبت حسین را همانند هیبت پدرم علی(ع) میبینم.»(3)
در این قسمت مجموعه گفتار و رفتار زهرای مرضیه ـ علیهاالسلام ـ در باره این دو شخصیت الهی و ملکوتی را بازگو میکنیم که سلسله آموزههایی حکمتآفرین برای مادران، جوانان و خانوادهها را پیش روی مینهد. ان شاءاللّه
*
3. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)
* ژرفای نگاه فاطمه(ع)به امامت حسنین(ع)
امامت حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ مقطع برجستهای است که فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ با اشاره بدان، استمرار رهبری و هدایت جامعه را این گونه بیان میکند:
«سمعتُ رسولاللّه ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ یقول: علیٌ خیرُ من اخلفه فیکم و هو الامام و الخلیفةُ بعدی و سبطای و تسعةٌ مِن صُلب الحسین ـ علیهالسلام ـ ائمةُ ابرار ...»؛
از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: علی برترین کسی است که در میان شما جانشین قرار دادم، او امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ و نه فرزندان حسین ـ علیهالسلام ـ پیشوایان و امامانی پاک و نیکاند.(4)
در سخنی دیگر هنگام تولد حسین(ع) را بازگو کرده میفرماید:
به هنگام تولد حسین(ع)، پدرم رسول خدا(ص) بر من وارد شد. من فرزندم را در پارچهای زرد رنگ پیچیده، به دست حضرت دادم. پیامبر(ص) پارچه را به دور انداخته، پارچهای سفید طلبیده او را در آن پیچیده، سپس فرمود:
ای فاطمه، او را بگیر! او امام و پسر امام و پدر نه امام است، از صلب او امامان پاک به دنیا میآیند که نهمین آنان قائم آنهاست.(5)
* جلوه های تربیتی
توجه جامع فاطمه(ع) به نکات روحی روانی و تربیتی فرزندان، موجب گردید که گاه آن حضرت کودکان خود را به بازی میگرفت و نام آنان را بر زبان میآورد، نخست از جاذبه شعر استفاده کرده، سپس در هر مصرعی ارزش و احترام همسر خود و پدر فرزندان را حفظ نموده، آنان را به پیروی و اسوهگری از علی(ع) تشویق کند و در پی آن به ستمستیزی، ظلمگریزی و عبودیت راهنمایی نماید. به طور مثال با فرزند دلبند خود، حسن علیهالسلام این گونه سخن میگفت:
«اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحقّ الرّسن
و اعبد الها ذالمنن
و لا توال ذا الاحن»(6)
حسن جان! مانند پدرت، علی باش و ریسمان او را از گردن حق بردار
خدای احسانکننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینهتوز دوستی مکن.
گاه بازی با کودکان را وسیلهای برای نشاندن لبخند بر لبان شوی دلبند خود علی(ع) میدید و افزون بر سرگرمی آنان، نوعی اظهار علاقه و صمیمیت ـ در چهره شوخی با همسر خود ـ میکرد و روزی دست نوازش بر سر حسین(ع) کشید و فرمود:
«انت شبیهٌ بابی
لست شبیها بعلی»؛(7)
حسین جان! تو به پدرم شباهت داری و به پدرت علی شبیه نیستی. و امام(ع) سخنان فاطمه(ع) را میشنید، از سخنان او لذت میبرد و تبسم مینمود.
* گرسنگی حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ
به حب خدا مینمایند سیریتیم و مساکین و شخص اسیر
بگویند بهر رضای خداکنون بر نهادیم خوان غذا
نخواهیم پاداش و اجر و سپاسفقط دین خود را بداریم پاس(8)
دل سپردن به ارزشهای الهی و اصول مذهبی در زندگی، موجب دل کندن از بسیاری از خوشیهای ظاهری و لذتهای زودگذر زندگی خواهد بود و در پی آن برای حفظ مبانی دین، بسیاری از ارتباطات اجتماعی و خانوادگی محدود گشته و انبوه درآمدهای ناشایست اقتصادی مسدود میشود و سرانجام سنگلاخهای سخت و دشواری با جلوههای مختلف فرا روی انسان قرار میگیرد که مردان مرد توان استقامت و استواری را در صحنههای مختلف از دست خواهند داد.
آنان که از روزهای نخست شوق پایبندی به دستورات الهی داشتهاند، در رویارویی با چنین مشکلات سهمگین، گاه از آغاز مسیر، روی گردانده دل به خوشیها و لذتها میسپارند و گاهی پس از چندی از گذشته خویش اظهار پشیمانی کرده، همآوا با دنیاپرستان میشوند. اما انسانهای اندکی بوده که تا آخرین لحظه پایداری و استقامت و بردباری نشان داده، لحظهای افتخارات ارزشمند و آرمانهای الهی خویش را فراموش نمیکنند، گرچه به گرسنگیهای خود، همسر، فرزندان بیانجامد و تلخی فراوانی در امروز و فردا و فرداهای زندگی برای آنان به همراه آورد. براستی هر یک از ما تا چه اندازهای توان رویارویی با آوار سختیها و محرومیتها برای حفظ ارزشهای مکتبی خود را داریم؟
زهرای مرضیه(ع) بانویی برتر در جهان هستی است که برای حفظ باورهای الهی خویش افزون بر دشواریهای گوناگون در زندگی مشترک خود با علی(ع)، تلخی دردناک گرسنگیها و ناکامیهای حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ خود را چونان خنجری در عمق جان میپذیرفت تا عشق و ارادت قلبی خود را نسبت به خواست خداوند برای حفظ دین او و پاسداری از ارزشهای مذهب و مسؤولیت در برابر رسالت پیامبر(ص) و امامت علی(ع) به انجام رسانده باشد.
روزی که عرب تازهمسلمان در مسجد مدینه از مسلمانان کمک خواست و با ناکامی روبهرو شد، سلمان فارسی او را نزد اصحاب راهنمایی کرد اما چیزی جز محرومیت نصیب وی نگردید. با نومیدی به طرف مسجد در حرکت بود که ناگاه چشمان او به منزل فاطمه(ع) افتاد و با خود گفت؛ زهرا(ع) و منزل او، سرچشمه نیکوکاری است. در خانه را کوبید و ماجرای نیاز عرب تازهمسلمان را توضیح داد. فاطمه زهرا(ع) فرمود:
«ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد را به پیامبری برگزید، سه روز است که غذا نخوردهایم، و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگی، بیقراری میکردند و خسته و مانده به خواب رفتهاند، اما من نیکی و نیکوکاری را که در منزل مرا کوبیده است رد نمیکنم.»(9)
زمانی دیگر، علی ـ علیهالسلام ـ پس از تلاش طاقتفرسایی در یک روز گرم مدینه وارد منزل شد و از فاطمه(ع) پرسید: آیا غذایی در منزل داریم تا با آن رفع گرسنگی کنم؟
زهرا(ع) پاسخ داد: «ما عندنا شییءٌ و اِنَّنی منذ یومینِ اُعَلِّلُ الحسن و الحسین»؛(10)
در خانه چیزی نداریم و من دو روز است که با بهانههای مختلف فرزندانم حسن و حسین را به گونهای سرگرم میکنم تا بیتابی زیاد نکنند.
بزرگترین درس چنین حوادثی آن است که کمتر زمانی بوده که آن بانوی بردبار و شکیبا از سختی زندگی خویش به پدر سخن بگوید؛ مبادا علی(ع) شرمنده همسر خود شود. گرچه در پارهای مواقع رسول خدا(ص) با دیدن شواهدی پی به محرومیتهای مادی دختر خود میبرد. همانند موقعی که پیامبر(ص) به دیدار دختر خود رفته، به سیمای زهرا(ع) نگاه کرد، با تعجب سؤال کرد:
دخترم فاطمه! چرا رنگ تو پریده است؟
و چون چهره حسن و حسین را دید، با شگفتی بیشتری پرسید:
چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین دگرگون شده است؟
در اینجا، فاطمه(ع) ناچار میگردد اوضاع دشوار زندگی خود را با پدر در میان بگذارد، از اینرو به رسول خدا(ص) عرض میکرد:
«یا ابه! اِنَّ لنا ثلاثا ما طعمنا و اِنَّ الحسن و الحسین اضطربا علیَّ من شدّة الجوع ثم رقدا کانهما فرخان منتوفان»؛(11)
پدرجان! سه روز است که غذا نخوردهایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگی بیتاب شدهاند، هماکنون مانند جوجههای پَرکنده از گرسنگی به خواب رفتهاند.
* رابطه علی(ع) و حسن و حسین ـ
علیهماالسلام ـ
برجستگی شخصیت افراد و شناخت رو به رشد انسانها نسبت به آنها زمینهساز شهرت و مسؤولیتهای پی در پی در جامعه میشود که این پدیده آفاتی همچون کمی فرصت برای رسیدن به خانواده، همسر و فرزندان را فراهم میکند. آنان که اندک آشنایی با چنین آثاری داشته بخوبی از صفات ناپسند آن آگاهی دارند.
فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ در سخنان مختلف خود، یکی از ویژگیهای علی(ع) را رسیدگی به حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ بیان کرده، از یک سو اعتدال و همهسونگری امام را میستاید، از سوی دیگر همراهی شوهر را در مشارکت عاشقانه در کارهای منزل بازگو کرده، فرزندان خود را دور از عاطفه پدری و مهر و علاقه آنان، ندانسته میفرماید:
«یا رسولاللّه! ... و ابوالحسن یحمل حسنا و حسینا»؛(12)
ای رسول خدا! ابوالحسن دیشب تا به صبح ـ حسن و حسین را نگهداری میکرد.
و در سخنی دیگر ـ نقش تربیتی علی(ع) و آثار روحی روانی این ویژگی ارزشمند را بدین گونه بیان میکند:
«... و باب بنیهما الحسن و الحسین الذین هما ریحانَتَی رسولاللّه سیدی شباب اهل الجنّه»؛(13)
علی پدر حسن و حسین، دو دسته گل پیامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است.
به به از پیوند یاس و نسترنهم حسین اینجا شکوفد هم حسن
چارده آیینه پاک و صیقلییازده آیینه از نسل علی
پنج تن مثل ستون در دین ماستچارده آیینه در آیین ماست(14)
* حسن و حسین فدایی پیامبر(ص)
«عاطفه» و «وظیفه» دو صفت شایستهای است که انسانهای دینباور و متعهد از آن بهرهمند بوده و در بسیاری از صحنههای زندگی به سلامت و سعادت خود و فرزندان دست مییابند، همانند توجه به رشد جسمانی و فراهم ساختن رفاه زندگی و تحصیل دانش در مراحل مختلف موفقیت. اما در پارهای از عرصههای حساس که تصمیمگیری بسیار دشوار مینماید، پدران و مادران باید بین عاطفه و وظیفه یکی را ترجیح داده، دیگری را کنار زنند. آنجا که دین و آیین الهی در خطر است و دشمن تا پشت دروازههای شهرها آمده است، میدان امتحان و لحظه گزینش برای یکایک خانوادهها فرا میرسد؛ از یک سو عشق و عاطفه درونی و دلبستگیها و آرزوهای امروز و فردا زنجیری بر قلبها قرار داده که جدایی از آن سخت و سنگین است، از سوی دیگر، رسالت و مسؤولیت دفاع از توحید و رسالت و امامت، ندای «هل من ناصر» در گوش دل و اندیشه سر میدهد. براستی در چنین عرصههای بس حساس ما کدام یک از این دو را انتخاب میکنیم؟ لذات زودگذر، آرزوها و هوسهای زندگی، فردای امید و عاطفه یا ...؟!
به مدینه بازگردیم و در چنین لحظهای سرنوشتساز، از تصمیم فاطمه ـ علیهاالسلام ـ آگاه شویم.
روزی که رسول خدا(ص) به مسجد رفته به مسلمانان فرمود: هر کس از من طلبی دارد درخواست کند ـ تا در این دنیا طلب او را پرداخته و یا حق وی را با قصاص جبران کنم ـ مردی از جنگ بدر و شلاق رسول خدا(ص) سخن گفت که بر بدن او خورده است. با اشاره پیامبر(ص) بلال به سوی خانه فاطمه روانه شد تا همان شلاق روز جنگ گرفته به مسجد آورد.
حضرت زهرا، شگفتزده از ماجرا پرسش کرد و چون آگاه شد، نالهای زده، فرمود:
«... یا بلال فقل للحسن و الحسین یقومان الی هذا الرجّل فیقتص منهما و لا یدعانه فیقتص من رسولاللّه ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ»؛(15)
ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد روند تا او از آن دو قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص نماید.
این در حالی بود که حسن و حسین کودکانی خردسال ـ و فرزندانی در کمال دلبری از مادر و پدر ـ بودهاند!!
* خبر شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ
شهادت فرزند دلبند فاطمه(ع) با تمامی درد و اندوه جانکاه آن، که اشک در دیدگان نخستین رسول هستی، حضرت آدم(ع) ایجاد کرد و فرشته امین الهی، جبرئیل را به واگویههایی از عاشورای حسینی و مصائب آن حضرت واداشت، صحنهای دیگر از رویارویی «عاطفه» و «وظیفه» بود که آن بانوی والاگوهر، در تمامی مراحل، چون پایندگی و بالندگی دین خداوندی و آیین محمدی(ص) را در ریختن خون فرزند خود و شهادت دلخراش دیگر عزیزان خویش میدید، آرام و قرار مییافت و با رضایتی از ژرفای جان، پذیرای آن میشد.
روزی رسول اکرم(ص) حوادث تلخ آینده را برای دخت عزیز خود بازگو میکرد تا آنکه سخن به مصایب حسین(ع) رسید. پیامبر(ص) اشارهای به مصایب کربلا کرد. فاطمه ـ علیهاالسلام ـ رو به پدر کرده، گفت:
«یا ابتاه! من یقتل ولدی و قرّة عینی و ثمرةفؤادی؟»؛
پدرجان! چه کسی فرزندم و نور چشمم و میوه دلم حسین(ع) را شهید میکند؟
رسول خدا(ص) فرمود: «شرّ امّةٍ من امتی»؛
بدترین افراد امت من.
حضرت زهرا(ع) ادامه داد: «یا اباه! اقرأ جبرئیل عنّی السلام و قل فی ایِّ موضع یُقْتَلُ»؛
ای پدر! سلام مرا به جبرئیل برسان و از او بپرس که در کجا حسین را شهید میکنند؟
پیامبر(ص) جواب دادند: «فی موضع یقال له کربلا!!»؛
در سرزمینی که به آن «کربلا» میگویند.
این بانوی بهشتی و اسوه آسمانی تنها به بیان جملهای کوتاه بسنده کرده، فرمود:
«یا اَبَة! سلّمتُ و رضیتُ و توکّلتُ علی اللّه»؛(16)
پدرجان! در برابر خواستههای خدا تسلیم و راضیام و به خدا توکل کردهام.
در برخی از گفتگوهای رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(ع) این گونه نقل شده که چون خبر شهادت حسین(ع) در ایام بارداری آن حضرت، به او رسید، فاطمه(ع) این جمله را فرمود:
«لیس لی فیه حاجةٌ یا اَبَهْ»؛
ای پدر! به چنین کودکی نیاز ندارم.
تا آنکه رسول خدا(ص) به آثار و برکات چنین فرزندی در آفرینش اشاره کرده، فرمود:
دخترم از حسین تو نُه امام معصوم پدید میآیند که عامل تداوم و بقاء دین خدا خواهند بود!
حضرت با چنین جملهای، رو به پدر کرده، میگوید:
«یا رسولاللّه! رضیتُ عن اللّه عزّ و جلّ»؛(17)
ای رسول خدا! از خداوند عزیز و بزرگ راضی و سپاسگزارم.
با نگاهی به دیگر سخنان فاطمه(ع) بخوبی میتوان دریافت که چون شخص حسین(ع) به عنوان فرزند زهرا(ع) مطرح بوده، حضرت با مهر مادری و عاطفه قلبی، اظهار بیمیلی به وجود چنین پسری میکند اما در آن هنگام که حفظ آیین الهی و استمرار هدایت مردم به سوی خداوند به میان میآید، حضرت از مهر و عاطفه مادری دست شسته، نگاه خردمندانه و روشنگر خود را به رسالت نخستین خود در هستی افکنده، تمامی اندوه و مشکلات را، در راه رضای پروردگار هیچ و ناچیز میبیند از اینرو لب به سخن گشوده، اظهار رضایت از خداوند بزرگ میکند:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشقچار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
کمر کوه کم است از کمر مور اینجاناامید از در رحمت مشو ای بادهپرست
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرسادزیر این طارم فیروزه کس خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظرچمنآرای جهان خوشتر از این غنچه نبست(18)
از آن هنگام که رسولخدا(ص) نام کربلا را برای فاطمه(ع) فرمود، آن حضرت گاه و بیگاه از آن سخن میگفت، بر مصایب حسین خود اشک میریخت و با سرشک دیدگان غبار اندوه از دل میسترد، میفرمود:
امسو اجیاعا و هم اشبالیاصغرهم یقتل فی القتال
بکربلا یقتل باغتیاللقاتلیه الویل مع وبال
یهودی بِه النّار الی سِفالکَبُولُه زادَتْ عَلی الاَْکبالِ؛(19)
فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند، فرزندانی که کوچکترین آنان «حسین» در میدان جنگ کشته خواهد شد. در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید میکنند، وای بر قاتلان او که عذاب دردناک و پستی و خواری بر آنان باد، آنها که با این جنایت به درجات پست آتش جهنم راه مییابند، هر لحظه بر سقوط و خواری آنان افزوده میشود.
امام صادق ـ علیهالسلام ـ در سخنی، ماجرای کربلا را از زبانِ رسول خدا(ص) به هنگام کودکی امام حسین(ع) این گونه میفرماید:
روزی فاطمه ـ علیهاالسلام ـ حسین(ع) را در آغوش گرفته بود. پیامبر(ص) او را از آن حضرت گرفته و به او فرمود:
خداوند کشنده تو را لعنت کند، خداوند کسی را که تو را برهنه کند، لعنت کند، خداوند کسانی را که یکدیگر را بر علیه تو کمک میکنند، نابود سازد و بین من و کسانی که یکدیگر را بر علیه تو کمک و یاری کردند حکم فرماید.
حضرت زهرا(ع) پرسید: پدرجان چه میگویید؟
فرمود: به یاد مصیبتهایی که پس از من و تو به او میرسد و ستمها و کینهتوزیهایی که با او میشود افتادم. او در آن روز به همراه گروهی خواهد بود که گویا ستارگان آسمانند که خود را برای کشته شدن هدیه آوردهاند، گویا میدان آنان را میبینم، جایگاه فرود و محل قتل و دفن آنان را مینگرم.
زهرا(ع) رو به پدر کرد و گفت: پدرجان، این جایی را که توصیف میکنید کجاست؟
پیامبر(ص) فرمود: جایگاهی که به آن کربلا میگویند و خانه غم و اندوه و گرفتاری ما و امت است. برترین افراد امتم بر آنها خروج میکنند. اگر تمام ساکنان آسمانها و زمین بخواهند برای یک نفر از آنان شفاعت کنند، شفاعتشان در مورد آن یک نفر پذیرفته نمیشود؛ آنان در آتش جاودانه خواهند بود.
فاطمه(ع) ادامه داد: پدرجان! پس کشته خواهند داشت؟
رسول خدا(ص) فرمود: آری، هیچ کس پیش از او به سان او کشته نمیشود، آسمانها و زمین و فرشتگان و وحوش و گیاهان و دریاها و کوهها بر او میگریند و اگر به آنها اجازه داده شود، بر روی زمین هیچ موجود زندهای را باقی نخواهند گذاشت. گروهی از دوستداران ما خواهند آمد که در روی زمین خداشناستر بوده و حق ما را ادا کنندهترند، به گونهای که همانند آنان وجود نخواهند داشت و در روی زمین کسی غیر از آنان به او توجه نخواهد کرد اینهایند، چراغهای هدایت در تاریکیهای جور و ستم.(20)
آخرین فراز این بحث را با ماجرایی دیگر از اندوه فاطمه و ارزش عزاداران حسینی در سخن رسول خدا(ص) پایان میبریم:
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) شهادت حسین(ع) و آوار بلاها و مشکلات آن حضرت را در عاشورا به دخترش خبر داد، فاطمه(ع) گریه بسیاری کرد و گفت:
پدرجان! این حادثه چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟
پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که من و تو و علی نباشیم.
سرشک غم و اندوه از چشمان زهرای عزیز بیشتر جاری گردید، رو به پدر کرده گفت:
پدرجان! پس چه کسی بر حسینم گریه میکند و چه کسی عزای او را برپا مینماید؟
رسول خدا(ص) فرمود:
«ای فاطمه! زنان امت من بر زنهای اهل بیتم و مردانشان بر مردان اهل بیتم گریه خواهند کرد و نسلی پس از نسل دیگر هر سال عزاداری را تجدید میکنند. روز قیامت که برپا میشود، تو شفیع زنان میشوی و من شفیع مردان و هر یک از آنان که بر مصیبت حسین گریه کنند، دست او را میگیریم و وی را به بهشت وارد میکنیم. ای فاطمه! در روز قیامت همه چشمها گریانند بجز چشمی که بر مصیبت حسین گریه کرده باشد که آن از نعمتهای بهشت، خندان و شادان است.»(21)
آری:
دامن زهرا بهار نینواست
لاله خون پروردهای از این هواست
زخمهایی کربلا جوشیم ما
تا قیامت هم سیه پوشیم ما
چیست ای خونیندلان لالهزار
اشک باران، آتش گل، بغض باد
پس بهار، آیینهدار سوز ماست
پس محرّم اوّل نوروز ماست.(22)
ادامه دارد.
................................................................................................................
1 ـ اشک شفق، گلچین اشعار، به کوشش رضا معصومی، ص210 و 211 (با گزینش).
2 ـ مشکاةالانوار، ص170؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج37، ص401.
3 ـ سفینةالبحار، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص258.
4 ـ ر.ک: بحارالانوار، ج36، ص353؛ کفایةالاثر، ص26؛ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27؛ کتاب عوالم، ج11، ص444.
5 ـ نک: کفایةالاثر، صص200 ـ 193.
6 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص389؛ مسند احمد، ج6، ص283؛ کتاب عوالم، ج11، ص619؛ فضائل الخمسه، ج3، ص21.
7 ـ همان؛ اهل البیت(ع) ابوعلم توفیق، ص267.
8 ـ ترجمه منظوم آیه 8 و 9 از سوره انسان؛ قرآن مجید، ترجمه امید مجد، ص589.
9 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص132؛ بحارالانوار، ج43، ص73؛ احقاق الحق، ج10، ص321.
10 ـ نهجالحیاة، ص300.
11 ـ کتاب عوالم، ج11، ص168؛ بحارالانوار، ج43، ص72؛ تفسیر عیّاشی، ج1، ص171.
12 ـ مسند احمد، ج6، ص298؛ احقاق الحق، ج10، ص266؛ بحارالانوار، ج43، ص134 و 84 و 85.
13 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص93.
14 ـ کفشهای مکاشفه، ص492 و 493. (با گزینش).
15 ـ امالی شیخ صدوق، ص376؛ محجةالبیضاء، ج8، ص276؛ بحارالانوار، ج22، ص508.
16 ـ تفسیر فرات کوفی، ص55؛ تظلم زهرا(ع)، ص95؛ بحارالانوار، ج44، ص264.
17 ـ بحارالانوار، ج25، ص260 و ج44، ص221 و333 و ج23، ص272 و ج36، ص158؛ علل الشرایع، ص79؛ تفسیرالبرهان، ج4، ص173؛ کمالالدین، ج2، ص87.
18 ـ دیوان حافظ، غزل شماره 21. (با گزینش)
19 ـ امالی شیخ صدوق، ص258 و 259؛ فضائل الخمسه، ج1، ص258؛ تفسیر البرهان، ج4، ص413 و 412.
20 ـ ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص171، ط قم و ص55، ط حیدریه نجف.
21 ـ بحارالانوار، ج44، ص292. (نکته قابل توجه در این روایت آن است که با توجه به دیگر سخنان معصومان ـ علیهمالسلام ـ در باره گریان نبودن چشمان برخی انسانها، نوع حصری که در این حدیث دیده میشود، حصر نسبی است یعنی نسبت به این عمل این گونه اثری وجود دارد، همان گونه که در روایتی دیگر است که هر چشمی در روز قیامت گریان است بجز چشمی که از ترس خدا اشکریزان باشد و چشمی که در راه خدا بیدار باشد و دیدهای که از محرّمات الهی پوشیده باشد).
22 ـ کفشهای مکاشفه، ص419 ـ 492 و 494.
1 ـ اشک شفق، گلچین اشعار، به کوشش رضا معصومی، ص210 و 211 (با گزینش).
2 ـ مشکاةالانوار، ص170؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج37، ص401.
3 ـ سفینةالبحار، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص258.
4 ـ ر.ک: بحارالانوار، ج36، ص353؛ کفایةالاثر، ص26؛ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27؛ کتاب عوالم، ج11، ص444.
5 ـ نک: کفایةالاثر، صص200 ـ 193.
6 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص389؛ مسند احمد، ج6، ص283؛ کتاب عوالم، ج11، ص619؛ فضائل الخمسه، ج3، ص21.
7 ـ همان؛ اهل البیت(ع) ابوعلم توفیق، ص267.
8 ـ ترجمه منظوم آیه 8 و 9 از سوره انسان؛ قرآن مجید، ترجمه امید مجد، ص589.
9 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص132؛ بحارالانوار، ج43، ص73؛ احقاق الحق، ج10، ص321.
10 ـ نهجالحیاة، ص300.
11 ـ کتاب عوالم، ج11، ص168؛ بحارالانوار، ج43، ص72؛ تفسیر عیّاشی، ج1، ص171.
12 ـ مسند احمد، ج6، ص298؛ احقاق الحق، ج10، ص266؛ بحارالانوار، ج43، ص134 و 84 و 85.
13 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص93.
14 ـ کفشهای مکاشفه، ص492 و 493. (با گزینش).
15 ـ امالی شیخ صدوق، ص376؛ محجةالبیضاء، ج8، ص276؛ بحارالانوار، ج22، ص508.
16 ـ تفسیر فرات کوفی، ص55؛ تظلم زهرا(ع)، ص95؛ بحارالانوار، ج44، ص264.
17 ـ بحارالانوار، ج25، ص260 و ج44، ص221 و333 و ج23، ص272 و ج36، ص158؛ علل الشرایع، ص79؛ تفسیرالبرهان، ج4، ص173؛ کمالالدین، ج2، ص87.
18 ـ دیوان حافظ، غزل شماره 21. (با گزینش)
19 ـ امالی شیخ صدوق، ص258 و 259؛ فضائل الخمسه، ج1، ص258؛ تفسیر البرهان، ج4، ص413 و 412.
20 ـ ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص171، ط قم و ص55، ط حیدریه نجف.
21 ـ بحارالانوار، ج44، ص292. (نکته قابل توجه در این روایت آن است که با توجه به دیگر سخنان معصومان ـ علیهمالسلام ـ در باره گریان نبودن چشمان برخی انسانها، نوع حصری که در این حدیث دیده میشود، حصر نسبی است یعنی نسبت به این عمل این گونه اثری وجود دارد، همان گونه که در روایتی دیگر است که هر چشمی در روز قیامت گریان است بجز چشمی که از ترس خدا اشکریزان باشد و چشمی که در راه خدا بیدار باشد و دیدهای که از محرّمات الهی پوشیده باشد).
22 ـ کفشهای مکاشفه، ص419 ـ 492 و 494.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر