پدیدآورنده: محمد جواد صاحبی ،
عاشورا حدیث مکرری که حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافلگوناگون بوده است. خاطره عاشورا جزئی از فرهنگ فراموشناشدنیشیعیانی است که با نام حسین(ع) روز و شب را به سر آوردهاند.
در فرهنگ عامه ایرانی نام حسین(ع) همچون ذکر خدا بر زبانمردمان همیشه جاری است. آنگونه که گفتهاند:
اگر در عروسی اگر در عزاست همیشه دلم سوی کرب و بلاست.
گویندگان و نویسندگان اینمرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشهای همواره دم از امامحسین(ع) زدهاند. گفتههای بسیار و کتابهای بیشماری که در اینباره موجود استشاهدی استبر این مدعا (1) . اما شگفت آن که اینحدیث مکرر هرگز کهنه نمیگردد و هر چه بر این گفتارها ونوشتارها افزون میشود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینینمیکاهد، اغلب این آثار چون رنگ و بوی حسینی دارد به زودیمخاطبان خود را مییابند.
در عین حال برخی از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفتهمیشه درخشان و ماندگار است. از این آثار جاویدان عاشورایی،میراث گرانسنگی است که از شهید مطهری برجای مانده است.
گرچه آثار قلمی مطهری به قول امام خمینی(ره) «بیاستثناآموزنده و روانبخش» و «برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست.» (2)
اما آنچه از او در باره امام حسین(ع) بر جای ماندهاست از جاذبه و حلاوتی ویژه برخوردار است.
باید توجه داشت که آنچه شهید مطهری از دوران جوانی به عنوان«حسن ختام» خطابههایش یاد کرده است لزوما دیدگاه علمی وتاریخی وی نیست. استاد شهید، در دوران پختگی بویژه در واپسینسالهای عمر پربرکتخویش، دیدگاه خود را در این باره به صراحتبیان داشته است. مطهری به عنوان یکی از مصلحان جامعه اسلامی واحیاگران اندیشهدینی، کوششهایش را در این زمینه پیرامون سهمحور متمرکز کرده است:
1- مبارزه با خرافات و تحریفات.
2- احیای واقعیات تاریخی و حقایق معنوی.
3- تحلیل علمی و عقلی معارف دینی و رخدادهای تاریخی.
در باره محور نخست، آن شهید سعید سخنان بلیغی ایراد کرده کهبه عنوان «تحریفات عاشورا» در نوبتهای پیاپی انتشار یافتهاست. استاد مطهری با استناد به سخنرانیهای مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی، مینویسد:
«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین(ع) نسبتبهبسیاری از فصول تاریخ، از تحریف مصون و محفوظ مانده است.
(زیرا) فجیع بودن این فصل تاریخ، از نظر کسانی که قضیه را ازجنبه فجیع بودن آن مطالعه کردهاند و عظیم بودن و قابل تکریم واحترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت موردمطالعه قرار دادهاند، خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبتجزئیات واقعه بشود. پس جزئیات واقعه بازگویی و ثبتشده است.
از این جهت امثال طبری، ابن واضح (یعقوبی)، شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی، که در قرون دوم و سوم و چهارم میزیستهاند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کردهاند.
اهتمام زنان اهل بیت (علیهم السلام) به خطبه و خطابه درفرصتهای مختلف، با بودن امام علی بن الحسین(ع)، همه برای اینبوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند. (چه تحریف لفظی و چهتحریف معنوی) و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.
متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان کردند وهدف امام را هم تشریح نمودند.
امروز میتوان واقعه کربلا را از روی خطبههای امام واهل بیت (علیهم السلام) که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلاو کوفه و شام و مدینه ایراد کردهاند و از روی سخنانی که درپاسخ پرسشهای این و آن گفتهاند و از روی رجزهایی که خود امامو اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در مآخذمعتبر ثبت و ضبط شده است و از روی نامههایی که میان امام ومردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامهای که یزید به ابن زیادنوشته و نامههایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته ونامههای عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکممدینه که همهاش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگانهم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند، از روی این مدارکمیتوان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده استشرح وتوصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.» (3)
احیای حقیقت عاشورا
مطهری مانند هر احیاگر دینی، تنها به زدودن غبار خرافات وتحریفات از ساحت اندیشه دینی، سنت نبوی، سیرت علوی و نهضتحسینی، بسنده نکرده استبلکه در جهت آشکار ساختن حقایق پنهاننیز بسیار تلاش کرد. جستجو برای یافتن اقوال درست و گزارشهایاستوار در باره حماسه حسینی و ارائه آنها به شکلی زیبا ومنطقی، بخشی از میراث ماندگار شهید مطهری است.
ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذکر مناقب و خطبهها ونامههای امام و در کنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحابآن حضرت، نکات بیشمار ارجمندی است که شاید بسان آنها در هیچکتابی گرد نیامده باشد. بیان نکتههای زیبای بسیار زیر عنوان«ریشههای تاریخی حادثه کربلا» نمونهای از این جهاد علمی وفرهنگی است. (4)
هنر دیگر شهید مطهری در این باره، ترسیمصحنههای جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،که به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایی است. (5)
تحلیل علمی نهضتحسینی
اما در باره محور سوم، یعنی تبیین ماهیت و تحلیل علل و عواملنهضت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، بیهیچ مبالغهای کار اومنحصر به فرد است، زیرا شهید مطهری با مطالعات ژرف و گستردهایکه در زمینه علوم انسانی و معارف اسلامی داشتبه کاوش در متونمربوط به این موضوع پرداخت. او این کار بزرگ را در هنگامهایآغاز کرد که واقعه عاشورا توسط گرایشهای مختلف فکری موردتحلیلهای ناصواب قرار گرفته بود، از اینرو پرسشهای بسیاری رادر اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.
او نه تنها ازآن پرسشها استقبال کرد بلکه پرسشهای دیگری را برآنها افزود و شجاعانه و با صراحتبدانها پاسخ گفت. یکی ازپرسشهایی که متفکر شهید مطرح ساخت، این بود:
چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟
شهید مطهری با تیز بینی و ژرفنگری ویژهای به کالبدشکافی اینموضوع میپردازد و مینویسد:
«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) واقع شد بهدست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمی که معروف به تشیع ودوستی آل علی(ع) بودند و واقعا هم علاقه به آل علی داشتند!
(آنهم) در زیر پرچم کسانی که تا سه چهار سال قبل از وفاتپیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنهاهم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.
ابوسفیان در حدود بیستسال با پیغمبر جنگید و در حدود پنجششسال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنی امویها«اعدی عدو و الد الخصام» بزرگترین و کینهورزترین دشمن پیغمبربودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر، معاویه که همیشه دوش بهدوش و پا به پای پدرش با اسلام میجنگید، والی شام و سوریه شد،سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیر المؤمنین! و پنجاهسال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» (6) زیرا پس ازمرگ عمر، یک نفر از همین امویها که سابقه سوئی در میان مسلمیننداشت و از مسلمین اولین بود (یعنی عثمان) به خلافت رسید، اینکار سبب شد که امویها جای پایی در دستگاه حکومت اسلامی پیداکنند، جای پای خوبی، به طوری که خلافت اسلامی را ملک خودبنامند، هر چند که جای پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والیسرزمین زرخیز شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معماکه عمر جمیع حکام را عزل و نصب میکرد و تغییر و تبدیل میدادبه استثناء معاویه.
«امویها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حیف ومیل کردن بیت المال و دستبه دست کردن مناصب پرداختند و موجبنارضایتی عمومی را فراهم آوردند. چه آنها که اهل دنیا بودند وچه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیای خود نگران بودندو نمیتوانستند ببینند که حریفان میخورند و آنها نظاره کنند، واهل دین هم که میدیدند اصول اجتماعی اسلام دارد از بین میرود.
این است که میبینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و همابوذر و عمار.
عمرو عاص گفت: بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر آن که او را بر قتلعثمان تحریک کردم; او وقتی که خبر قتل عثمان را شنید گفت:
«من ابو عبد الله هستم، هیچ زخمی را نخراشیدم مگر این که خونشانداختم.» علی(ع) به زبیر در جنگ جمل فرمود: «لعن اللهاولنا بقتل عثمان» خدا لعنت کند آن کس از ما را که به قتلعثمان اولویت دارد. به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب کردند واو را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغمیپروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتی کرد و نامخلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلندکرد و وجهه مظلومیتخلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم همگفت:
راس و رئیس کشندگان عثمان علی است که بعد از عثمان خلیفه شدهو انقلابیون را هم پناه داده! چه گریهها و اشکها که از مردمنگرفت! تمام مردم شام یعنی قبایلی از عرب که بعد از فتح اسلامدر شام سکنی کرده بودند یکدل و یک زبان گفتند که در مقامانتقام و خونخواهی خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم وهر چه تو فرمان دهی ما اطاعت میکنیم، به این وسیله معاویهنیروی اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد!
در حقیقت علت نخستمبارزه امویان با اسلام رقابت نژادیای بود که در سه نسل متوالیمتراکم شده بود. علت دیگر تباین قوانین اسلامی با نظام زندگیاجتماعی روسای قریش مخصوصا امویها که اسلام برهم زننده آنزندگانی بود و قرآن این را اصلی کلی میداند. امویها در عصرحکومت عثمان بر بیت المال و مناصب دستیافتند. دو عامل ثروت ومناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوی و نیرومند را کسرداشتند که دیانتبود. بعد از قتل عثمان، معاویه با یک طراری وزبردستی عجیبی بر این عامل هم دستیافت و آن را هم استخدامکرد و اینجا بود که توانستسپاهی به نام دین و با نیروی دینعلیه شخصی مانند علی(ع) تجهیز کند.
معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر کردن روحانیون امثالابو هریره کاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدامکرد و به این اعتبار چهار عامل شد. عامل سیاست و پستهایسیاسی، عامل ثروت، عامل دیانت، عامل روحانیت.» او به مدد اینعوامل افکار عمومی را به خود متمایل کرد و مخالفتخود را باخاندان پیغمبر آشکار ساخت و به خلافت علی و فرزندانش پایانداد. و اسفناکتر آن که فرزندش یزید که به فسق مشهور بودجانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعتبا او فرا خواند.
عوامل نهضت
در باره عوامل نهضتحسینی نظریات گوناگونی وجود دارد، ازنویسندگان و گویندگان مذهبی تا تحلیلگران تاریخ و علوماجتماعی، هر کدام کوشیدهاند تا انگیزه و عاملی برای این رخدادبزرگ در نظر گیرند.
شهید مطهری عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یک پرسش جمعآورده است، او در این باره مینویسد:
چه عاملی سبب نهضت امام حسین(ع) گردیده است؟ بیعتخواهی یزید؟
دعوت مردم کوفه؟ و یا امر به معروف و نهی از منکر؟
آنگاه به پاسخگویی میپردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عواملمتعدد در ایجاد نهضت، آنها را این گونه مورد تحلیل قرارمیدهد:
عامل اول مساله بیعتخواهی یزید
یزید در نامه خصوصی خود چنین مینویسد:
(خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا) حسین را برای بیعت گرفتن محکمبگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.
امام حسین(ع) هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد. حتی درکربلا عمر سعد با امام مذاکره نمود تا آن حضرت را به بیعتوادار کند، اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام کرد: (لا و اللهلا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید و لا افر فرارالعبید. (و لا افر فرار العبید) نه به خدا قسم هرگز دستم را بهدستشما نخواهم داد هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و مانندبردگان فرار نخواهم کرد.
عامل دوم، مساله دعوت
استاد مطهری در تحلیلی تاریخی کوشیده است تا ثابت نماید کهعامل اصلی حرکت امام حسین(ع) دعوت مردم کوفه نبوده است، زیراامام(ع) در آخر ماه رجب که اوایل حکومتیزید بود، برای امتناعاز بیعت از مدینه خارج شده و به مکه مهاجرت کرد، چون مکه حرمامن الهی است و در آنجا امنیتبیشتری وجود دارد و مورد احترامو مرکز اجتماع مردم و جایگاه مناسبی برای ارشاد و آگاهی است،آن دیار را انتخاب کرده بود. تازه پس از دو ماه اقامت در مکه،نامههای مردم کوفه به آن حضرت میرسید.
بنابراین حسین(ع) پیش از دریافت دعوت کوفیان نهضتخویش راآغاز و به مکه آمده بود.
شهید مطهری بر این باور است که حداکثر تاثیری که برای دعوتمردم کوفه میتوان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم وقضاوت تاریخ در آینده فرصتبه ظاهر مناسبی برای امام بوجودآورد.
کوفه ایالتبزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر در زمان عمربن الخطاب ساخته شده، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار مؤثریدر سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خودباقی میماندند احتمالا امام حسین(ع) موفق میشد.
حد اکثر تاثیر دعوت مردم کوفه در شکل این نهضتبود.
یعنی در این بود که امام حسین(ع) از مکه حرکت کند و آنجا رامرکز قرار ندهد. همچنین پیشنهاد ابن عباس برای رفتن و پناهبردن به کوهستانهای یمن را رد کند و نیز مدینه جدش را مرکزقرار ندهد و به سوی کوفه حرکت کند. زیرا همه این سرزمینهابرای او ناامن بود و به دلایل بسیار نمیتوانست در آنجاهابماند. بخصوص در مکه که اگر میماند ممکن بود در همان حالاحرام که قاعدتا کسی مسلح نیست مامورین مسلح بنی امیه خون اورا بریزند و خانه کعبه و حج و اسلام را هتک نمایند و آنگاهشایع کنند که حسین بن علی با فلان کس اختلاف شخصی داشت و لذامورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفی گردد. در نتیجه خون او هدر رود.
امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کردهاند. در بین راهکه میرفتند یکی از امام پرسید: چرا بیرون آمدی؟ معنی سخنش اینبود که تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت کنار قبرپیغمبر کسی متعرض نمیشد. یا در مکه میماندی در بیت اللهالحرام، اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کردهای!
امام فرمود:
اشتباه میکنی! من اگر در لانه یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرارها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.
اختلاف من با آنها اختلاف آشتیپذیری نیست. آنها از من چیزیمیخواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم، من همچیزی میخواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمیکنند.
عامل سوم، مساله امر به معروف
عامل سوم امر به معروف است. این نیز نص کلام خود امام است.
تاریخ مینویسد:
محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلجشده بود، قدرت برجهاد نداشت، از این رو نتوانست امام را همراهی کند.
امام وصیتنامهای مینویسد و به وی میسپارد، در آن وصیتنامه پساز شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر، راز قیام خود را بیانمیکند.
«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجتلطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکرو اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
دیگر در این جامساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مساله امتناع از بیعترا هم مطرح نمیکند. مساله دیگری وجود دارد. اینها اگر از منبیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند که: لماخرج اشرا و لا بطرا ... حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالبمقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگر نبود، ظالم و ستمگرنبود. او یک انسان مصلح بود که برای امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به سیره جدش و پدرش قیام کرد. (7)
پینوشتها:
1- کتابنامه امام حسین(ع) رضا استادی، کیهان اندیشه شماره13، ص 104.
2- پیام امام خمینی به مناسبتسالروز شهادت استاد مطهری.(مورخ9/2/1360)
3- استاد مطهری این بخش را به استناد سخنان دکتر محمدابراهیم آیتی نوشتهاند. بررسی تاریخ عاشورا، ص 175 و176.
همچنین نگارنده مقاله حاضر نیز در مقالهای با نام «مقتل و مقتلنگاران» به گونهای مفصلبه این موضوع پرداخته است. مقتل الشمس، محمد جواد صاحبی،انتشارات هجرت، مقدمه چاپ سوم.
4- تحریفات عاشورا عنوان مجموعهای از سخنرانیهای شهید مطهریاست که نخست در کتابی با همین نام توسط انتشارات حزب جمهوریاسلامی منتشر شد و اینک در جلد اول و سوم کتاب حماسه حسینی درجگردیده است.
5- حماسه حسینی، ج3، ص169-15.
6- حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری، محمد جواد صاحبی،فصل پنجم حماسههای حسین و حسینیان.
7- حماسه حسینی، ج 2; همچنین یادداشتهای استاد شهید در جلدسوم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر