۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

چراغی برای رسیدن به خورشیدها


پدیدآورنده:گفتاری از دکتر محمدرضا سنگری،

،
بخش دوم
من معتقدم که انقلاب ما مدیون کربلاست، و به قول یکی از شاعران: «در خون زلال کربلا ریشه ماست»، ما ریشه در کربلای اباعبدالله داریم؛ نیاز به دائره المعارف کربلا داریم؛ واقعاً نیازمند این هستیم که یک دائره المعارف، شکل بگیرد و در این دائره المعارف، همه این گم‌گوشه‏های کربلا پیدا شوند و می‏خواهم تقاضا کنم، خودتان را دست‌کم نگیرید. «دیدارآشنا» می‏تواند تمهید، مقدمه و زمینه‏ای برای چنین بنیادی باشد. شما شروع کنید، خدا کمک خواهد کرد. این روح باور ماست؛ اگر ما باور داشته باشیم که حضرت اباعبدالله، در هر لحظه با کسانی است که به فرهنگ او، به راه او و به اندیشه و آرمان او فکر می‏کنند و در پی گسترش و ژرفابخشی به این فرهنگ هستند، پس قطعاً کمک او را خواهیم داشت.
شیعه را باید شناخت
اگر کلّ انتظار و مکتب انتظار، برای رسیدن به امام زمان (عج) است و امام زمان برای رسیدن به کربلا، پس هر قدمی که در این زمینه برداشته شود، نشر فرهنگ انتظار و تمهید ظهور موعود هم هست؛ اصلاً شرایط کربلا که آماده شد، امام زمان می‏آید. ما برای این موضوع، سرمایه‏گذاری کنیم. اندیشه‏ها و فکرهایی که وجود دارند، پیدا کنیم. زمینه کارهای مطالعاتی دقیق و گسترده را در این‌باره را فراهم کنیم و مطمئن باشیم که خیر و برکاتش از هر حرکت فرهنگی دیگر، بیش‌تر خواهد بود. دلیل روشن این مسئله این است که، هیچ جریانی جاذبه کربلا را ندارد. شما اگر بخواهید، درباره هر حادثه‏ای وقتی که از زمانش فاصله گرفت چیزی بگویید، انگار، فراهم نیست. مثلاً تصمیم می‏گیرید از بعثت حرف بزنید، یا بخواهید جشن بعثت را الان بگیرید، انگار تناسبی ندارد. حتی غدیر، حتی شهادت امیرالمؤمنین و ائمه دیگر، اما از عاشورا و کربلا، هر روز که بگویید، احساس می‏کنید همین امروز، حقش بوده که مطرح شود. یعنی اصلاً مرزهای زمان را درهم فروریخته است؛ ایام محرم می‏شود می‏بینیم که همه می‏آیند؛ شما می‌توانید همه تیپ‏ها را ببینید. حتی ادیان دیگر را شما می‏بینید که می‏آیند و عرض ارادت می‏کنند؛ گاهی وقت‏ها شگفت‌آور است که اسم بچه‌هایشان را بعضی از نام‏های کربلا می‏گذارند. درست است: «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا؛ شیعیان ما از اضافه گل ما ساخته شده‏اند.» یعنی جزء ما هستند. «یحزَنون بحُزننا و یفرَحونَ بفَرَحِنا؛ شیعیان ما از ما هستند، با غم ما غمگین و با شادی ما شادمان می‏شوند.» من از این روایت، استفاده‏ای کرده‏ام؛ معنایش این است که هر کسی به این محفل و مجلس آمد و اندکی حزن دید، تردید نکنید که شیعه است. او را بشناسید و همان نور، همان روشنی، همان گرما و سوز موجود در او را تکیه‏گاهی برای مسائل دیگر کنید. یعنی اباعبدالله بهانه‏ و تکیه‌گاه مناسبی است برای رسیدن به هر چیز دیگری. چراغی برای رسیدن به خورشیدهاست. کشتی‏ای است برای رسیدن به ساحل‏های امن. باید از این موقعیت‌هایی که وجود دارد، استفاده کرد. هر نوع سرمایه‌گذاری در این زمینه، هدر نمی‏رود. مطمئن باشیم بلافاصله این نتیجه به دست می‏آید. از این دست می‏دهی و از دست دیگر می‏ستانی. اصلاً آبی نیست که وقتی ریختی، فکر کنی در زمین فرو رفته است. آبی است که بلافاصله، درختان تناور را مقابل نگاهت می‏نشاند. مصرفی است که چند برابر، بازدهی خواهد داشت. می‏خواهم از شما دوستان خواهش کنم روی این موضوع فکر کنید؛ اصلاً برای مجله‌تان سعی کنید همیشه جایی برای این موضوع در نظر بگیرید. یعنی این حرکت گسسته نشود. به فصل خاص نپردازید؛ که هر روز مال اباعبدالله است.
اگر هر روز برای اباعبدالله است، معلوم است که هر لحظه هم می‏تواند برای اباعبدالله باشد. مگر روزها لحظه ندارند؟ هر جا هم که باشید می‏توانید یک گوشه‌اش را به کربلا اختصاص بدهید. «کلُّ ارضٍ کربلا»، بالاخره بگویید در اتاقی که شما دارید کار می‏کنید، کجای آن مال کربلاست؟! جایش را معلوم کنید؛ آن وقت، هر روز که به سر کارتان می‌آیید و کارتان را انجام می‌دهید، اول از خودتان بپرسید که: امروز که روز اباعبدالله است ـ چون هر روز مال اوست ـ سهم اباعبدالله چه شد؟ اگر سهمی ندیدید، بدانید که شما منتظر نیستید! زیارت ناحیه را بخوانید؛ امام زمان می‏گوید: من هر روز از او یاد می‏کنم. آن کسی که ما، همه‌مان، به او می‏اندیشیم، قلّه آرمان‏های ما اوست قبله خواسته‏های ما اوست، او قبله‏اش اباعبدالله است و به اباعبدالله می‏اندیشد، ما می‏پرسیم چه سهمی از هر روزمان به این قضیه اختصاص داده‌ایم، و چه‌قدر به این مسئله می‏اندیشیم؟! این سخن که من دارم طرح می‏کنم، کمی سخت است. من این سؤال را از خودم می‏پرسم و هربار، سعی کرده‌ام در هر روز برای اباعبدالله چیزی داشته باشم. من هر روز برای اباعبدالله مطلبی می‏نویسم. مگر یک وقت استثنایی پیش بیاید؛ آن روز هم سعی می‏کنم که فکر کنم که چه می‏نویسم، و عجیب هم کمک می‏کنند؛ این‌قدر این مسئله برایم واضح و آفتابی است که تردیدی ندارم. این چیزها را که می‏گویم، بارها از آن صحبت شده و تأکید کرده‌ام که من هر چه در این مسیر باشد، مطرح می‏کنم. ریا نیست! اصلاً در این مسیر، این حرف‏ها یک معنی دیگری می‌یابد. چیزی حدود ده دوازده روز است که برای حضرت مسلم می‏نویسم، همین دو شب پیش، وقتی داشتم به پیوند حضرت مسلم با خانواده علی(ع) و پیوندی که او به گونه‏ای با حضرت زهرا(س) داشته، فکر می‏کردم و می‏نوشتم، صبح فردای آن روز،‌ کسی آمد و به من گفت: شب، خواب دیدم که تو روضه حضرت زهرا می‏خوانی؛ از خواب بلند شدم، نزدیک ساعت 12 بود... این، درست همان موقعی بوده که من داشتم می‏نوشتم. برایم این‏ها شگفت است. اصلاً این‏ها بلافاصله هستند. زود عنایت می‌کنند!
کربلا؛ کشف و شهود و رشد
بسیاری اوقات من در تنگنای مسئله‏ای قرار گرفته بودم که تاریخ، درباره آن خاموش است؛ نتوانستم مسئله را برای خودم حل کنم، که مثلاً این یار اباعبدالله این گوشه زندگی‌اش چگونه بوده است؟ اما جوابم را گرفته‏ام. خودشان کمک کرده‏اند.‌کسی هست به اسم «سلیمان‌بن‌رضی»، از اصحاب حضرت اباعبدالله، که البته هرگز به کربلا نرسید و پیش از کربلا شهید شد. من مانده بودم که شهادت ایشان چگونه بوده است؟ روزی که عبیدالله‌بن‌زیاد می‏خواهد از بصره خارج شود و به کوفه بیاید، دستور می‏دهد که او را بیاورند و بکشند. مانده بودم که چگونه او را شهید کردند؟ آن شب، یک نفر گفت که کسی نحوه شهادتش این گونه بوده است و من از همان استفاده کردم. این‌گونه، موارد بسیار زیاد است. یعنی این مسیر، مسیرِ دریافت‏های مداوم است. کشف و شهود است. رشد است. تعالی است ـ البته، اگر لیاقت داشته باشیم ـ این جور نیست که اگر من الان، چیزی هم حتی داشته باشم و کمی دقت نکنم، آن بماند؛ همان روز از دست خواهد رفت! کسی این‌جا بیمه نیست. تضمین وجود ندارد. اگر سست شدیم و با دلمان و با وجودمان کار نکردیم، از دست می‏رویم. اما می‏خواهم من به آن طرف قضیه بپردازم که در این راه، این قدر لطف و عنایت و کمک هست و این قدر، دستگیری وجود دارد که هرگز خودتان هم پیش‌بینی نکرده‏اید؛ من حیث لا یحتسب! به شما خواهد داد. چون این، اوست؛ این دست، دست اوست و به شما چیزی خواهد داد که هرگز این را از جای دیگر دریافت نخواهید کرد.
من باز هم از لطف و محبت و تلاش شما؛ تشکر می‏کنم؛ امیدوارم که ان‌شاءالله، همه ما دِین خودمان را نسبت به آن ساحت مقدس، آن وجود بی‌بدیل و بی‌نظیر، ادا کنیم؛ البته هرگز نمی‌توانیم. به قول مرحوم علامه آقاشیخ جعفر شوشتری(ره)، حسین، بی‌نظیر است. کتاب «خصائص الحسینیه»، او چیزهایی دارد که هیچ کس ندارد؛ چون او ویژه است، کار ویژه هم طلب می‏کند. وقت ویژه باید به اباعبدالله داد. نه موقعیت‏هایی که در حقیقت، موقعیت نیست که بخواهیم از آن استفاده کنیم. حضرت اباعبدالله، بهترین چیزش را به خدا داد. شما در زیارت اربعین می‏خوانید که: «وَ بَذَلَ مُهجِتَه فیکَ لِیَستَنقِضَ عِبادک عَن الجِهالَه وَ حَیرهِ الذَلاله؛ او خون جگرش را داد تا انسان‏ها را از ضلالت و از سردرگمی نجات دهد.» خوب، اگر اباعبدالله، بهترین چیزش ـ یعنی خون جگرش ـ را داده، من هم باید بهترین زمانم را بدهم. ما باید بهترین نوشته‌هایمان برای اباعبدالله باشد. بهترین کارهایمان برای اباعبدالله باشد. بهترین زمانمان و بهترین امکانمان برای اباعبدالله باشد. یعنی هر چه خوب است، باید برای حسین باشد. که خودِ حسین یعنی: خوب. کلمه «حسین» از «حُسن» است؛ یعنی: خوبی. حسین یعنی همه خوبی؛ خلاصه و عصاره خوبی. ما هم باید هرچه خوبی داریم، برای اباعبدالله مصرف کنیم؛ که هر چه خوبی برای اباعبدالله مصرف کنیم، جز خوبی تولید نمی‏کند. اصلاً، به خلق زیبایی و خوبی می‏انجامد. تاریخ، هر چه خوب دارد، مدیون یک خوب است و آن خوب هم حسین است و روز خوب، عاشورا و زمین خوب، کربلا...
تاریخ، هر چه خوب دارد، مدیون یک خوب است و آن خوب هم حسین است و روز خوب، عاشورا و زمین خوب، کربلا...
اما از عاشورا و کربلا، هر روز که بگویید، احساس می‏کنید همین امروز، حقش بوده که مطرح شود. یعنی اصلاً مرزهای زمان را درهم فروریخته است

هیچ نظری موجود نیست: