۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

دو تصور از امام حسین علیه السلام


پدیدآورنده:ماری هگلاند ترجمه دکتر محمد عابدی اردکانی،
،
(همنوایی و انقلاب در یک روستای ایران)
مقدمه:
مقاله‏ای که در پی خواهد آمد ترجمه‏ای است از یک تحقیق میدانی که توسط یک فرد غیرایرانی، در سالهای 1978 تا 1979 بخصوص با توجه به سنت و شعایر و مراسم دینی - مذهبی در یکی از روستاهای حوالی شیراز انجام شده است. لازم است نکاتی را قبل از مطالعه این مقاله یادآور شویم.
1- نگرش و تلقی آنها از مذهب از موضع و جایگاه فردی غیر مسلمان حاصل آمده است.
2- از روح و فلسفه نهضت امام حسین (ع) و تقدس و احترامی که نزد ایرانیان بخصوص شیعیان دارد آگاهی نداشته و حتی در این تحقیق نتوانسته‏اند به عمق مطلب پی ببرند.
3- چون نویسنده این مقاله یا مجری این طرح تحقیقاتی با مجموعه قاموس و واژگان فرهنگ اندیشه و زبان خود به تحریر مطالب پرداخته در مواردی از درک طیف معنایی و حتی چند معانی بودن کلمه‏ها عاجز بوده و در انتخاب واژه‏های ناب دچار ضعف اشکال است.
4- چون با صبغه و ریشه فرهنگ تمدن اسلامی - ایرانی آشنایی نداشته فقط در یک برهه خاصی در یک منطقه خاصی و در شرایط خاصی (دوران اوج انقلاب نهضت) تحقیق را حاصل آورده است. در مواردی از شرایط بیرون از منطقه مورد نظر بی‏اطلاع بوده است.
5- نکته مهم و درس آموزی که از این تحقیق حاصل می‏آید اینست که حتی در اوج نهضت و انقلاب محققان و اندیشمندان خارجی بخصوص غربی‏ها در گوشه‏ای دور از سروصدا به تحقیق پرداخته تا یافته‏های خود را برای مراکز تحقیقاتی - پژوهشی کشورشان بعنوان سرمایه علمی تدوین و ارسال کنند و ما هنوز پس از 20 سال از انقلاب آنچنان که شایسته است‏به طرح و تحقیق این مسائل نپرداخته‏ایم.
6- متاسفانه افراد طرف مشورتی که در پایان مقاله تحت منابع و پاورقی‏ها و یادداشت‏ها از آنها نام می‏برد، آنها نیز تلقی و برداشتشان از اسلام ایران، انقلاب امام، نظام شاهنشاهی، مردم و سنن و شعایر مذهبی چندان صحیح، عمیق، دقیق و واقعی نبوده است.
7- در عبارتی کوتاه باید گفت‏یکی از مزایای این مقاله‏ها و ترجمه‏ها نگاه دیگران به انقلاب اسلامی و ایران را در پی خواهد داشت.
حضور
"چکیده"
این مقاله مبتنی بر یک پژوهش میدانی است که توسط ماری هگلاند در روستای علی آباد در نزدیکی شیراز صورت گرفته است. وی در این مقاله، دو برداشت متفاوت از قیام امام حسین (ع) و حادثه کربلا و نقش متفاوتی که هر یک از آن دو در مسائل اجتماعی و سیاسی بویژه حادثه انقلاب ایران، ایفا کردند تبیین کرده است. وی برداشت نخست را، ایدئولوژی "امام حسین به عنوان شفیع" و برداشت دوم را، ایدئولوژی، "امام حسین به عنوان یک الگو" می‏خواند و معتقد است که نتیجه عملی ایدئولوژی نخست که در شرایطی که امیدی به تغییر وجود ندارد و یک حکومت مستبد حاکم است اتخاذ می‏گردد، همنوایی سیاسی با روابط قدرت و وضع موجود و نتیجه عملی ایدئولوژی دوم که در شرایطی که امید به مبارزه و تغییر وجود دارد انتخاب می‏شود، انقلاب سیاسی است. به عبارت دیگر، این دو ایدئولوژی در واقع دو روی یک سکه‏اند که کاربرد هر یک بستگی به شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه دارد. عاشوراهای قبل از انقلاب، منعکس کننده ایدئولوژی اول، عاشورای 1978 منعکس کننده ایدئولوژی دوم، و عاشورای 1979 منعکس‏کننده ترکیب و تلفیقی از آن دو بود. ایدئولوژی دوم توانست گروههای غیر شیعی را که در هدف سرنگونی شاه با شیعیان همرای بودند، جذب خود کند و در نتیجه به میدان مبارزه بکشاند. گرچه نویسنده این مقاله خارجی است و از بعد بیرونی به دین نگاه کرده است، با اینهمه نظرات وی قابل تامل است و می‏تواند مفید و مؤثر افتد هر چند که بدیهی است‏خالی از اشکال نیست.
در محافل دانشگاهی، در مورد پیروزی انقلاب ایران و تاثیر قدرتمند مذهب و شعائر شیعی بر ایرانیان، تبیین مشترکی وجود داشته است. ایرانیان به این صورت ترسیم می‏شوند که تقریبا به طور ذاتی به ندای انقلاب مذهبی پاسخ مثبت می‏دهند. فرض بر آن است که آنها از شهادت به صورت یک عمل خودبه‏خودی استقبال می‏کنند. چنین پنداشته می‏شود که مراسم عزاداری به مناسبت مرگ امام حسین[ع] در عاشورای سال 1978 در سوق دادن ایرانیان بویژه به کنش انقلابی نقش قاطعی داشته‏اند; به همین دلیل، احساسات برافروخته شده از طریق مشارکت در مراسم عاشورای سنتی، به‏طور خودکار ایرانیان را به سمت فرآیند انقلاب کشاند. جهان‏بینی و شعائر شیعی به تنهایی ابزارهای مفروضی برای متحول ساختن ایرانیان به یک ملت علاقه‏مند به انقلاب محسوب می‏شوند. من استدلال خواهم کرد که نه این مساله، بلکه دگردیسی در فهم معنای محوری اسلام شیعی در میان توده‏های ایرانی که با شرایط اقتصادی و سیاسی متغیر همزمان شد، به ابزاری برای وقوع انقلاب ایران و پیروزی آن مبدل گشت.
برای طرح تبیین صرفا فرهنگی از انقلاب، می‏توان از چند رشته استدلال استفاده کرد. اول آنکه، ایرانیانی که مسلمان شیعی نیستند، درگیر در انقلاب شدند. در حقیقت، یک اقلیت مذهبی، قبیله‏ای، یا قومی که شناخته نشده باشد، تقریبا وجود ندارد. در طی دیدار از مهاباد، یکی از شهرهای کردستان، در پاییز 1979، من در میان کردهای سنی، توصیفات مفصلی در مورد فعالیتهای انقلابی شنیدم. طبق گزارشها، در طی انقلاب حدود 180 نفر در منطقه مهاباد کشته شدند. در شیراز اعضای اقلیت‏بزرگ یهودی، که اغلب در گروههای خاص خود و با سردادن شعارهای خاص خود سازمان یافته بودند، در راهپیماییها و تظاهرات شرکت کردند. وحدت تمام گروههای مذهبی در این شعار انعکاس یافت که "مسلمان، یهودی، مسیحی: بگو مرگ بر شاه! " از سراسر نقاط مملکت از طریق شفاهی، کتبی، و رادیو و تلویزیون گزارشهایی مبنی بر فعالیتهای انقلابی تمام گروههای مذهبی، قومی، و قبیله‏ای - که بسیاری از آنها مسلمان سنی بودند، می‏رسید. (1)
نه مسلمانان شیعی تنها اشخاصی بودند که در انقلاب شرکت کردند، نه ایدئولوژی شیعی تنها ایدئولوژی برانگیزنده کنش انقلابی بود. چپگرایان، لیبرالها، و ملی‏گرایان با دامنه کاملی از محرکه‏های سیاسی، بر اساس ایدئولوژیهای عرفی و دنیاگرا به تنهایی یا در آمیختن [آنها] با عقاید مذهبی، فعال بودند. حتی در درون جماعت مسلمان شیعی، ره‏یافت‏به اسلام و سیاست‏به‏سختی یک کاسه و یک پارچه بود. بعضی مسلمانان شیعی در انقلاب اصلا شرکت نکردند، در حقیقت در مخالفت‏با گرایشات انقلابی فعال بودند. در روستایی که من زندگی می‏کردم و تحقیقات را در طی انقلاب تنظیم و هدایت می‏نمودم، از میان تمام گروههای مردمی، تعدادی خارج از منازعه باقی ماندند; کشاورزان، نخبگان سیاسی، قاچاقچیان تریاک، و نیروهای شهربانی و ژاندارمری یا به‏طور کلی سکوت کردند یا کوشیدند با جنبش، اغلب با شیوه ددمنشانه، به مقابله برخیزند. با اینهمه، تمام این افراد خودشان را اگر نه بیشتر لااقل به اندازه شرکت‏کنندگان در انقلاب مسلمان می‏دانستند.
بنابراین چنین آشکار می‏شود که اسلام شیعی به تنهایی نمی‏تواند انقلاب را تبیین کند. بسیاری از غیر شیعیان در انقلاب شرکت کردند و بسیاری از مسلمانان شیعی از مشارکت‏خودداری نمودند. به منظور درک کاملتر نیروهای حامی انقلاب، باید به‏یاد آورد که اسلام در نزد هوادارانش دارای معنای یکسان و مثل هم نیست (2) . مهمترین بخش این مقاله - و، تا حدودی، مهمترین بخش جریان انقلاب ایران - تنوعات و گونه‏های تشیع در سطح مردمی و عمومی هستند. رهبران انقلاب، که از گروههای مذهبی و آموزشی و بازاری بودند، در دفاعشان از انقلاب موفق بودند زیرا ایدئولوژی‏ای را به نمایش گذاشتند که تعداد زیادی از مسلمانان شیعی و غیر شیعی، هر دو، را جذب کرد. این ایدئولوژی بسیاری از مسلمانان غیر شیعی را جذب کرد زیرا تاثیرات اجتماعی و سیاسی‏اش شبیه تاثیرات اجتماعی و سیاسی ایدئولوژیهای آنها بود، یا دست کم، به این دلیل که ایدئولوژیهای مذکور با اهداف و ابزارهای ارائه شده توسط این ایدئولوژی موافق بودند.
جماعت مسلمان شیعی در ماههایی که به انقلاب کشیده شد، شاهد مبارزه و کشمکش میان هواداران دو ایدئولوژی مخالف با یکدیگر جهت‏به‏دست آوردن حمایت ایدئولوژیهای مربوطه‏شان بودند. این دو ایدئولوژی مخالف یکدیگر - که من "امام حسین[ع] به عنوان شفیع" (با موضع سیاسی همنوایی) و "امام حسین[ع] به عنوان یک الگو" (با موضع سیاسی انقلاب) خواهم نامید، مبتنی بر همان حادثه یا اسطوره محوری یعنی شهادت امام حسین[ع]، همراه با حدود هفتاد تن از خانواده و حامیانش، در صحرای کربلا در سال 680 میلادی است.
در جریان انقلاب، مردم"امام حسین[ع] به عنوان شفیع" را در رابطه با شرایط اقتصادی و سیاسی و موقعیت‏خودشان در جامعه ارزیابی کردند.
بر عکس [ایدئولوژی] "امام حسین به عنوان یک الگو" به کسب هواداران ادامه داد، همچنان که حوادث جاری، جهان بینی‏اش را تقویت کرد. این جهان بینی مردم را متقاعد نمود که موضع سیاسی‏ای که ایدئولوژی مذکور پیشنهاد کرده پیروی از سیاست‏حق است. من استدلال خواهم کرد که مردم توسط این ایدئولوژی به شرکت در انقلاب و ارزیابی شرایط و حوادث قابل مشاهده، تشویق شدند. تصمیم افراد برای پیوستن به انقلاب، آگاهانه بود و مبتنی بر احساسات مذهبی کور و جاهلانه نبود. به موازات تلاش دو طرف مبارزه و کشمکش برای مشروع کردن موضع و اقداماتش بر حسب تصور متفاوت از ایدئولوژی اسلامی، هواداری از اسلام شیعی به‏خودی خود دلیل کافی برای یک فرد جهت تغییر نگرشها و حمایتش از برداشت انقلابی از اسلام، محسوب نمی‏شد. اگر چه این حقیقت دارد که مشارکت در مراسم، مثل راهپیماییها در روزهای مهم مربوط به عزاداری حسین[ع] یعنی تاسوعا و عاشورا (10 و 11 دسامبر) در سال 1978، تعهد به انقلاب را تقویت کرد و مخالفت‏سیاسی بیشتر را الهام نمود، لیکن در وهله نخست می‏بایست در مورد شرکت در چنین مراسمی تصمیم گرفت. مشارکت، حتی برای مسلمانان شیعی، خود به خودی نبود. افراد مجبور بودند تا میان مشارکت در اشکال کهن مراسم یادبود شهادت امام حسین[ع] و مشارکت در راهپیماییها به‏گونه سیاسی و انقلابی روزهای قبل از پیروزی سابقه نداشت زیرا مردم همراه با مشتهای گره کرده به بالا و سردادن فریاد "مرگ بر شاه" در قالب نوع جدیدی از مراسم یادبود، را در پیش گرفته بودند.
برای حمایت از این استدلال، من در ابتدا در مورد ایدئولوژیهای مردمی مخالف، تاثیرات و پیامدهایشان بر سازمان اجتماعی و سیاسی، و اینکه چگونه طرحهای کنش مربوطه‏شان توسط اشخاص در قالب فعالیت‏سیاسی عملا به مرحله اجرا درآمد، بحث‏خواهم کرد. من به‏سادگی بحث‏خواهم کرد که چگونه تغییرات در شرایط مادی، همچون افزایش فرصتهای شغلی، این امکان را برای بسیار از مردم فراهم کرد تا به سمت ایدئولوژی انقلاب رو کنند. در نهایت، من خاطرنشان خواهم ساخت که "امام حسین[ع] به عنوان الگو" در جذب غیرشیعیان به جنبش انقلابی موفق بود.
امام حسین [ع] به عنوان شفیع: همنوایی سیاسی:
با این نگرش به اسلام شیعی، امام حسین[ع]، به دلیل اینکه شهید شد و در نتیجه محبوب خداست، قادر به خدمت‏به عنوان یک شفیع بین خدا و ابنای بشر است. [مطابق این دیدگاه] امام حسین از توانایی و ظرفیت آمرزش گناهان و وارد کردن افراد به بهشت و اجابت آرزوها و خواسته‏های این‏جهانیتر را دارد (3) . چنین تصور می‏شود که گریه و سوگواری برای حسین[ع] در جلب و بویژه در مطمئن شدن از اجابت آرزوهای فرد [توسط امام حسین] مؤثر است (4) . این شفاعت و رابطه متقابل، که به یازده امام دیگر و اولادشان نیز گسترش می‏یابد، کانون اصلی مذهب در نظر اکثر ایرانیان شیعی است و یک جهان بینی کامل را که به رابطه بین انسان و شخصیتهای مقدس مربوط می‏شود، فراهم می‏کند.
موقعی که امامان یا امامزاده‏ها مورد خطاب واقع می‏شوند، به طور کلی درخواست‏به صورت نذر مطرح می‏شود (5) . برای مثال، شخصی که در محل تحقیقم به دلیل قاچاق تریاک توقیف و زندانی شده بود از امام حسین[ع] درخواست کرد تا او را آزاد کند، در عوض قول داد که اگر امام چنین کرد به احترام وی در محرم، ماه شهادتش، سه وعده ناهار نذری به مردم بدهد. با این نگاه به اسلام، کانون اصلی اتکای معتقد، توجه به خود و منافع و مسائل خود است. او امیدوار است که از طریق فداکاری برای امامان، موضع خود را در جامعه بهبود خواهد بخشید، مشکلاتش حل خواهد شد، و سزاوار و لایق بهشت‏خواهد شد. معتقد بر دو گانه‏بینی یعنی رابطه سلسله مراتب بین خود و امام تمرکز می‏یابد. او تقلا می‏کند تا ارادت و فداکاری‏اش را به امام به هر طریق ممکن نشان دهد، به این امید که از این طریق به او نزدیک شود و امام نیز با این حساب احساس خواهد کرد که آماده عرضه کمک است. بویژه در محرم، مسلمانان می‏کوشند تا آنجا که ممکن است‏با صدای بلند و طولانی گریه کنند، در مراسم دسته‏جمعی از دردمندترین و پر التهابترین نشانه‏های سوگواری استقبال نمایند، و به اسم امام حسین[ع]، به اقتضای توانایی مالی خود، نشاط و طراوتی دوباره بیابند.
در این تفسیر از اسلام، رفتار امام حسین[ع] و فضایل، عقاید، و ارزشهایش از رابطه‏اش با خدا و قدرت منتجه آن که در اختیارش است‏بسی اهمیت کمتر دارد. به‏رغم این تاکید، من منکر عشق و فداکاری واقعی که بسیاری از ایرانیان به حسین[ع] دارند، نیستم. اما در نظر بسیاری از آنها، به امام حسین[ع] به دلیل موضعش - محبوب خدا و در نتیجه قادر به اجابت درخواستها - عشق ورزیده می‏شود تا به دلیل ویژگیهای شخصی‏اش. شاید آشنایی با امام به عنوان یک شخص مناسب نیست، زیرا که تحسین و احترام حقیقی، مهمترین ملزومات رابطه بین او و معتقدین نمی‏باشند. در نهایت، این رابطه یک رابطه ابزاری است و مستلزم تمکین و احترام عمومی و صرفا ظاهری می‏باشد. (6) در چشم معتقد، هدف اصلی به‏دست آوردن مناسبات خوب با امامان یا امامزاده‏هاست‏به این منظور که شانس کمکهای دریافتی از آنها را در زمانی که محتاج است، افزایش دهد.
در این نگرش، فرد معتقد، به موضع وابستگی پناه می‏برد. او قادر به تامین اهدافش از طریق تلاشهای خودش نیست; تنها امیدش تعدیل رفتارش به منظور کسب نظر موافق و توجه قدرتمندان به خود است.
پیامی که در ارتباط با برنامه‏ریزی سیاسی در این برداشت از اسلام یافت می‏شود عبارت است از: کنش سیاسی مرجح و برتر، تلاش برای برقراری ارتباطتان با قدرتمندان است زیرا که آنها از شما حمایت و به شما کمک خواهند کرد. بپذیرید و تحمل کنید وضع موجود و به منافع خود توجه داشته باشید. نجنگید یا مبارزه نکنید; خود را به زحمت نیندازید و بهترین کار برای شما مصلحت نگری در حال و آینده است. از قدرتمندان استفاده کنید نه اینکه در مقابل آنها بایستید. مقاومت‏بی‏فایده است زیرا شما تنها طعم تلخ شکست را خواهی چشید و، در هر حال، شما به قدرتمندان وابسته هستید و امید به کمکشان دارید.
در حقیقت، آشکار می‏شود که تعلیمات راجع به رابطه بین انسانها و شخصیتهای مقدس که توسط این برداشت از اسلام شیعی عرضه گشته است، در طرز تلقیهای نسبت‏به فعالیت‏سیاسی در جهان انسانی به خوبی به کار گرفته می‏شوند. در توضیحاتی که توسط مخبران در علی‏آباد به من داده می‏شد، معلوم گشت که استفاده از این رابطه رفتاری متقابل و دوگانه بین فرادست و فرودست هر دو به همان اندازه که راهی برای تبیین واقعیت هستند به همان اندازه توصیه عملی برای استراتژی سیاسی محسوب می‏شوند. یک روستایی حساس و با هوش این دیدگاه را چنین توصیف نمود: " آدمهای کوچک به آدم بزرگتر کمک می‏کنند درست همان‏طور که وقتی آدمهای بی‏مقدار مشکل دارند آدم بزرگ کمک خواهد کرد. مثل زمانی که شاه رفت، آنها [انقلابیون] دستیارانش را اعدام کردند مثل نخست وزیر پیشین هویدا. حالا اگر شاه در اینجا بود آیا آنها دستیارانش را اعدام می‏کردند؟ این افراد (دستیاران شاه) به دلیل منافعشان و حفظ و حراست از زندگی خودشان به شاه کمک کردند. "
بازتاب وضعیت ناامیدی و وابستگی، که بسیاری از افراد معتقد بودند در خود دارند یعنی اجبار در پذیرش پایگاه وابستگی‏شان نه شورش برضد آن، در توضیحات زیر توسط همان مخبر آمده است: "این سید بن علی (رئیس طایفه این مخبر که مخبر احساس می‏کرد به او وابسته است) نیست که به من چیزی برای خوردن یا به من کار یا هر چیز دیگر داده است. او در این روزها واقعا هیچ کاری برای من نکرده است. اما اگر او با کسی وارد جنگ شود، من به او کمک خواهم کرد. من باید به او کمک کنم زیرا اگر او برود، تیره روزی و بدبختی‏ام قطعی است. "
در نگاه بسیاری از روستاییان، بهترین رشته اقدام، ارتباط خودشان با شخص قدرتمندی است که بتواند از آنها در برابر حملات یا تهاجمات احتمالی دیگران دفاع یا کمک کند. این مردم که احساس می‏کردند به طور کامل از رحمت و بخشش قدرتمندان برخوردارند، مجبور بودند هر گونه رفتار و برخورد بد متصور را از چنین ولینعمتان تحمل کنند و در رقابت‏برای جلب توجه‏شان، زمان و تلاش و منابع به‏خرج دهند. به‏نظر می‏رسد که هیچ جایگزینی برای حمایت از خودشان، خانواده‏هایشان، و وسایل معاششان وجود نداشت. به رفتار عرضه شده در این چهارچوب، حقیقتا در روستا عمل می‏شد و بویژه در سازمان طایفه و در فعالیتهای روستاییان در رابطه با نخبگان سیاسی روستا آشکار بود. اگر چه آثار احترام و تمکین در رفتار تمام اعضای طایفه با رئیس با نفوذ طایفه‏های مربوطه‏شان قابل مشاهده بود، لیکن در طایفه عسکری بویژه برجسته بود. دو برادر از این طایفه، ثروتمندترین و بانفوذترین افرادی بودند که با روستا ارتباط و تماس داشتند. از قضا، بسیاری از اقوام این دو برادر کاملا فقیر بودند. از آنجا که خویشاوندان فقیر تصور می‏کردند بنا به دلایل اقتصادی و حمایت‏سیاسی وابسته به آن دو برادرند، می‏کوشیدند تا به هر طریق ممکن نظر آن دو را به خود جلب کنند و از تخطی از آنها اجتناب ورزند. از طریق چنین رفتاری، اقوام عسکری امیدوار بودند تا خودشان را به آن برادران به صورت حامیان استوار و وابسته نشان دهند و هدفشان از این اقدام، کسب حمایت و کمک این اشخاص قدرتمند همراه با کسب مهر و علاقه و اعتمادشان بود.
[اگر بخواهیم] یک مورد مشابه مورد بالا عرضه بداریم، وضعیت متصور روستاییان و سایر زمینداران در علی‏آباد در رابطه با نخبگان روستا یعنی سیدبن علی عسکری و نزدیکترین حامیانش است. تجربه تلخ و ناگواری که زمینداران کوچک یاد گرفته بودند این بود که سیدبن‏علی می‏توانست‏بر زمینشان هرگاه اراده نماید دست اندازی کند و آن را از آن خودش سازد. هرگونه تلاش برای بردن قضیه مورد اختلاف به دادگاه به دلیل رشوه و پیوند نزدیک میان سیدبن علی و اعضای با نفوذ نظام قضایی در شیراز، به شکست منجر می‏شد. بدین ترتیب، آنها به این نتیجه می‏رسیدند که آشنایی با ساختار قدرت و احترام ظاهری به عسکریها، تنها امیدشان به حفظ زمین و وسایل معاش در دسترسشان است. (7) روستاییان با بیعت کردن با برادران عسکری، امیدوار بودند حامل این پیام باشند که آنها حاکمیت‏برادران - موضع غالب طایفه عسکری - و حتی مشروعیت کل نظام سیاسی این که قدرتشان بر آن مبتنی است، پذیرفته‏اند. روستاییان از طریق فراهم سازی زمینه تحقق آرزوهای برادران عسکری، به‏دنبال کسب مجدد میزانی از حمایت‏بودند. در کمترین حد، آنها امید داشتند عسکریها را از تصاحب منابعشان باز دارند.
به‏نظر نمی‏رسید که روستاییان از مفاد و فحوای سیاسی ایدئولوژی مذهبی و احکام مربوط به امام حسین[ع] به عنوان شفیع آگاه باشند. روستاییان صریحا ابراز نمی‏داشتند که رفتار مورد انتظار در قبال امامان به آنها آموخته است که چگونه با حامیان سیاسی در زندگی واقعی رفتار کنند. من نشان می‏دهم که این موضوع دقیقا به دلیل آن است که این پیامهای سیاسی در قالب و پوشش نمادگرایی مذهبی است که می‏توانند بسیار مؤثر باشند. از آنجا که تعریف قلمرو تقدس تقریبا غیر قابل اعتراض و غیرقابل تحقیق است، "واقعیتها" و پیامهای سیاسی نهفته در مناسبات مذهبی همگی اقناعی‏تر و نیرومندترند. (8) من استدلال می‏کنم که ایدئولوژی "امام حسین[ع] به عنوان شفیع" و مراسم مربوط به آن، هر دو، واقعیتهای اقتصادی و سیاسی و رفتار سیاسی کلیشه‏ای را منعکس می‏کنند. (9) هنر خشنودسازی (10) -استراتژی برقراری تماس با قدرتمندان و تعدیل و اصلاح رفتار فرد برای خشنود کردن آنها - که در روابط با امامان به کار گرفته می‏شود در مورد مناسبات سیاسی در جهان واقعی نیز کاربرد دارد.
بحث‏بالا در مورد ایدئولوژی"امام حسین به عنوان شفیع" باید یک دلیل اینکه چرا ایدئولوژی در منازعه سیاسی، چنین مؤثر است روشن سازد. اگر یک الیت‏سیاسی بتواند در تحمیل ایدئولوژی و جهان‏بینی‏اش بر مردم، یا از طریق متقاعدسازی آنها به اعتبار این جهان‏بینی یا از طریق مجبور کردن آنها به قبول ایدئولوژی در یک مبادله آگاهانه یا ناآگاهانه منابع مورد نیاز، موفق شود، در این صورت مردم به عمل کردن به طرقی تشویق می‏شوند که موضع برتر نخبگان سیاسی را همیشگی می‏کند. رفتار روستاییان در وانمود کردن احترام به عسکریها، قبول ساختار قدرت به جای مقاومت در برابر آن، و تسلیم شدن به ازای حمایت‏به‏دور از ترس [فرادستان از آنها] و فقدان استقلال، برای کمک کردن به عسکریها در حفظ نظارت [بر روستاییان] با کمترین هزینه تلاش و منابع مفید بود.
این ایدئولوژی در درس آشنایی با ساختار قدرت، ابزاری برای حفظ نظارت بر مردم محلی، هم توسط مقامات حکومت مرکزی و هم توسط نخبگان محلی، بود. تا مادامی‏که اکثر ایرانیان به قبول اعتبار این جهان‏بینی در قالب یک ارزیابی دقیق از ساختار اجتماعی و [قبول ]جایگاهشان در آن و [قبول] آن به عنوان راهنمایی برای تاکتیکها و مانور سیاسی ادامه می‏دادند، سطح مخالفت مورد نیاز برای انقلاب قابل حصول و دست‏یافتنی نبود. با وجود این، یک برداشت جایگزین از اسلام شیعی بیانگر یک ایدئولوژی و جهان‏بینی بود که ایرانیان را به انقلاب تشویق می‏کرد تا به تن در دادن به قدرت ناعادلانه. یک دلیل مهم برای موفقیت‏سریع انقلاب، آن بود که رهبران مخالف به طور مؤثری توده‏های ایرانی را نسبت‏به اعتبار این جهان‏بینی و شایستگی عمل مطابق با آن، متقاعد کردند.
امام حسین [ع] به عنوان الگو: انقلاب سیاسی
دو دلیل عمده وجود دارند که چرا در گذشته ساکنان علی‏آباد به قبول درستی و سودمند بودن ایدئولوژی امام حسین[ع] به عنوان شفیع در قالب ابزاری برای تفسیر واقعیت و راهنمای عمل ادامه دادند. اول آنکه، هیچ جنبه‏ای از واقعیت اقتصادی یا سیاسی در تضاد با این ایدئولوژی نبود. دوم آنکه، نمادگرایی مذهبی مرتبط با امام حسین[ع] هم این ایدئولوژی و هم ساختار و رفتار سیاسی در ارتباط با آن که با رایحه‏ای از فطری بودن و اجتناب ناپذیری همراه بود، در برمی‏گرفت. اما در سالها و ماههای قبل از انقلاب، ایدئولوژی همنوایی همراه با خطوط اقتصادی و سیاسی زیر سؤال رفت.
قبلا کشاورزان برای دستیابی به زمین به‏طور کامل وابسته به زمیندار بودند. از آنجا که هیچ شیوه دیگری برای کارکردن فراهم نبود، آنها مجبور بودند تا از خواسته‏های زمیندار به ازای دستیابی به ابزار معاش پیروی کنند. با وجود این، بعد از اصلاحات ارضی دهه‏1960، کشاورزی رو به انحطاط و وخامت نهاد. خوشبختانه، در حالی که کشاورزی رو به افول بود، اقتصاد نفتی سریع‏الرشد دهه هفتاد راه را برای گستره جدید کاملی از فرصتهای شغلی باز کرد و در چند کیلومتری روستای علی‏آباد و نزدیکی شیراز، کارخانه‏ها ساخته شد. [اکنون ]برای مردانی که در خارج از روستا در حال کار کردن بودند و دیگر وابسته به نخبگان سیاسی روستا جهت دستیابی به زمین و معاش نبودند، ایدئولوژی و جهان بینی وابستگی اعتبارش را از دست داد. دیگر نمی‏شد آنها را به قبول یک ایدئولوژی و رفتار، به بهانه وضعیت ناخوانده دستیابی به معاش مجبور کرد. اگر در شیراز یک ارباب نیاز به اطاعتی بیش از توان و وسع آنها داشت، آنها احساس می‏کردند در نقل مکان برای [انتخاب] شغل دیگر از میان مشاغل وافر در بازار آزادند. از نظر بسیاری از آنها، مذهب، آنطور که آنها قبلا آن را می‏فهمیدند، شروع به از دست دادن جذبه و موقعیت محوری‏اش در زندگی وافکارشان کرد. سایر عقاید و ایدئولوژیها در دسترس بودند و برای بعضی از افراد مهاجرت کرده به شیراز جهت کار یا تحصیل فریبندگی و جذابیت داشتند. کتابهای مارکسیستی به طور مخفیانه خوانده می‏شدند. در مورد عقاید مربوط به دموکراسی و حکومت نمایندگی بحث می‏شد.
مهاجران خودشان تصور می‏کردند که از لحاظ اقتصادی - و در نتیجه به میزان بیشتری از لحاظ سیاسی نیز - مستقل هستند. بخش اعظمی از تعلیمات دکتر علی شریعتی یعنی تفسیر متفاوتی از اسلام و ایدئولوژی خوداتکایی و مقاومت در برابر اقتدار ناعادلانه، در میان مردم رواج یافت و اعتماد به‏دست آورد. این نگرش به اسلام برای وضعیت مهاجران یک الگوی دقیقتر و صحیحتر بود و از اقداماتی که آنها میل به انجامش داشتند، نمایش بهتری ارائه می‏داد. به موازات اینکه انقلاب سیر سعودی به‏خود می‏گرفت، این مساله به طور روز افزونی حقیقت می‏یافت. با هر سختگیری و مجازات غیر انسانی که توسط نیروهای حکومتی بر ضد مخالفان صورت می‏گرفت، الگوی حسین[ع] - یزید در مورد رژیم شاه، قابل کاربردتر به‏نظر می‏رسید. به دلیل سرکوب سیاسی بی‏رحمانه‏ای که آنها روز به روز شاهد وقوع بیشتر آن در اطراف خود بودند، ایدئولوژی مقاومت‏به طور روز افزونی در طرز تلقیها و جهان بینی‏شان انعکاس یافت. ایدئولوژی انقلابی شیعه، یک نظام نمادین وحدت بخش فراهم کرد که حول آن گروههای دارای ره‏یافتهای فکری متفاوت می‏توانستند جان دوباره بگیرند.
در نگاه جایگزین به اسلام شیعی، شهادت امام حسین[ع] به ایجاد الگویی برای رفتار دیگر معتقدین کمک کرد. مردم به من گفتند که در گذشته ایرانیان حتی نمی‏دانستند که چرا حسین[ع ]شهید شد. بر طبق نظر یک مخبر، "فقط در ده سال گذشته ما شروع به فراگیری داستان واقعی حسین[ع] کردیم. " امام حسین[ع] کشته شد زیرا از اقرار به حاکمیت‏خلیفه بنی امیه، معاویه، که امام او را به چشم یک ستمگر خدانشناس می‏دید، خودداری کرد. به سبب اجتناب امام از سازش، او و پیروانش در صحرای کربلا در نبردی بی‏نهایت نابرابر با هزاران سرباز که توسط یزید رهبری می‏شدند، کشته شدند. امام حسین[ع] با اطلاع از آنچه نتیجه جنگ خواهد بود، تصمیم گرفت تحت هر شرایطی بجنگد. او بر این باور بود که اولا، مرگش، ستمگری معاویه و رژیمش را برای تمام مسلمانان بر ملا می‏کند. (حسین[ع] نوه پیامبر، حضرت محمد[ص] بود و فقط مرد بی‏نهایت‏شروری می‏توانست مسبب مرگ یک چنین شخصیت مقدسی گردد) . ثانیا، حسین[ع] می‏دانست که شهادتش الگویی برای تمام اعصار خواهد شد و مسلمانان نسلهای بعدی را به قیام و جنگ بر ضد ستمگری و خداناشناسی فراخواهد خواند. به دلیل آنکه او با حرارت و شادابی تمام از مرگ و شکست دنیوی به منظور تبدیل شدن به یک شهید در اسلام در تمام دوران استقبال کرد، او و شهادتش در عاشورا، روز دهم ماه محرم، به پارادایم (الگوی عملی) اسلام شیعی مبدل شده‏اند. در این نگاه به اسلام، تمام جوامع بشری به صورت یک کشمکش مستدام میان نیروهای شر و نیروهای خیر تصویر می‏شود. روستاییان به من گفتند که یک حسین[ع]، مردی که در راه و به‏خاطر خدا می‏جنگد، و یک یزید، که بر ضد خدا می‏جنگد، وجود دارد.
بر طبق دو ایدئولوژی یاد شده، اسطوره یا داستان آنچه در کربلا اتفاق افتاد یک خبر و قول متفاوت نیست. با اینهمه، نظامهای اعتقادی مبتنی بر این اسطوره و معنی و اهمیت‏حوادث عاشورا، زمانی‏که چهارچوب "امام حسین به عنوان الگو" با چهارچوب [امام حسین (ع) به عنوان] شفیع مقایسه شوند، به طور قابل ملاحظه‏ای متفاوت خواهد بود. به همان اندازه، پیامدهایشان بر رابطه میان معتقد و حسین[ع]; بر طرز تلقیها و رفتار نسبت‏به اشخاص دیگر; بر خودپنداری از رفتار; و بر فعالیت‏سیاسی متفاوت هستند.
در این دو نگرش متباین، امام حسین[ع] شخصیت محوری و شهادتش در کربلا حادثه محوری است. با اینهمه، د رحالی که در نگرش نخست، شهادتش اساسا به هدف اعطای اختیار شفاعت‏به او کمک می‏کند، در نگرش دوم، شهادتش به الگویی برای رفتار تمام معتقدین مبدل می‏شود. معنای زندگی بر روی زمین روشن می‏شود; زندگی حقیقی انسان در برگیرنده حفظ اعتقاد و آمادگی برای نبرد و مردن برای آن است. در اینجا نیز معتقدین در تقلا برای نزدیک شدن به حسین[ع] هستند. اما به جای نزدیک شدن به او از طریق برقراری یک رابطه متقابل تجاری با او، آنها به او از طریق تقلید از وی نزدیک می‏شوند. "دوستان حسین[ع] آنهایی‏اند که مایلند چون حسین[ع] در راه دفاع از دین بمیرند. (11) " معتقدین باید چون حسین[ع] شوند. دقیقا همان‏طور که او"با خونش اسلام را آبیاری کرد"، آنها نیز باید مایل به این کار باشند. به جای اهمیت اصلی قائل شدن برای معضلات دنیوی و مزایای مادی، آنها باید بر پیشرفت روحانی تمرکز یابند. رهایی از نفس‏پرستی باید جانشین خودخواهی گردد. به جای چانه زدن و رابطه "تجاری" (12) با شخصیتهای مقدس، معتقد باید برای فدا کردن همه چیز در راه مذهب آماده باشد. ماهیت رابطه سلسله مراتبی اکیدا از بین رفته است. میان شخص کاملا قدرتمند و فرد بدون قدرت هیچ تماس و ارتباطی وجود ندارد مگر رابطه برابری، مثل رابطه میان همکاران و همقطاران که در کار به سبب یک هدف متقابل همکاری می‏کنند. مردم خودشان درک می‏کنند که باید از حسین[ع] متفاوت باشند اما نه به طور مطلق بلکه به درجات. به همین دلیل، خواهر یک مرد جوان شهید شده در جریان انقلاب ایران، برادرش را با حسین[ع] و خودش را با زینب[س]، خواهر حسین[ع] مقایسه کرد: "زینب حسین بزرگش را داد; من حسین کوچکم داده‏ام. "
[در نگرش دوم]، تاکید کامل بر رابطه دوگانه و ابزاری با یک شخصیت قدرتمند، به تاکید بر همکاری مشترک در کار برای هدفی که به تمام بشریت‏سود خواهد رساند، مبدل می‏شود. علاقه و احترام فرد به مسلمانان همکیش افزایش می‏یابد; سایر افراد هم در مبارزه و هم در استدلال برای فداکاری، شریک و یاور محسوب می‏شوند. همین‏طور، این نگرش در مورد ویژگیهای شخصی امام حسین[ع] اطلاعات بیشتری ارائه می‏دهد و توجه و عنایت‏بیشتری به خصوصیات، طرز تلقیها، و رفتار دارد. آنچه او انجام داد و دلایلش برای انجام آن، او را سزاوار و لایق احترام و تقلید می‏کند. مردم به دلیل فلسفه زندگی و اعمال امام حسین[ع]، به او عشق می‏ورزند و خود را برای او فدا می‏کنند.
درست همان طور که ادراک در مورد گونه شخص حسین[ع] متحول می‏شود، خودپنداری معتقد نیز تغییر می‏یابد. با جهان‏بینی ارائه شده توسط ایدئولوژی‏ای که در اینجا "امام حسین[ع] به عنوان الگو" نامیده شد، معتقد دیگر خود را نا امید، بی‏قدرت، و وابسته نمی‏بیند. به سبب یاری و همراهی متصور پیرو با امام [که در مقایسه با نگرش نخست] بر پایه بالنسبه همترازتر با او قرار دارد و تماسش با یک جماعت‏بزرگ هم در حال و هم در آینده دور که در یک کار تعاونی تبلور می‏یابد، به او این احساس دست می‏دهد که دارای قدرت و ارزش شخصی است. (13) او فعال است نه منفعل. او خود احساس می‏کند که به کار کردن برای دستیابی به اهدافش در زندگی و جستجوی فلاح و رستگاریش قادر است، نه اینکه وابسته به دیگران جهت انجام آن برای وی باشد. او بر این باور است که ابتکارات و تلاشهای فردی مؤثرند به طوری که تصمیمات و اعمال خود شخص می‏توانند اختلاف ساز باشند. به جای اصلاح و تعدیل رفتارش هت‏خوشامد شخص دیگر در قالب یک تلاش مستقیم برای دستیابی به نیازهایش، به طور فعال و مستقیم آنچه را که می‏خواهد دنبال می‏کند.
چند ماه قبل از انقلاب ایران، اخطار سیاسی این جهان‏بینی اسلامی جایگزین، شجاعانه و بی‏مهابا عمل کرد. "دور ماندن از زحمت و بلا" به‏مثابه پیوستن به یزید بود; معنای زندگی، خوشگذرانی یا پیشی گرفتن در رفاه نیست، [بلکه] تلاش برای تماس فرد با قدرت است، البته بر ضد قدرت ناعادلانه باید قیام کرد. به طور مشخص، پند سیاسی برای رفتار سیاسی دربرگیرنده نکات زیر بود:
1- به جای همنوایی خودتان با قدرت ناعادلانه، بر علیه آن شورش کنید. یک رهبر سیاسی را فقط به دلیل آنکه دارای قدرت است نپذیرید (14) . برای قدرت، موضع، و تماسهای دو فاکتور (بالفعل و عملی و نه به‏طور رسمی) باید اهمیت کمتری قائل شد تا برای چیستی یک شخص و آنچه او انجام می‏دهد. در برابر ستمگری ایستادگی کنید و تنها رهبری را بپذیرید که در مورد دیگران و نه خودش نگران است و شخص بر حق و خداترسی باشد. [با ستمگران] سازش نکنید و آنچه دیگران می‏خواهند انجام دهید به ازای سلامتی، آسایش، رفاه، و مزایای مادیتان انجام دهید.
2- منافع شخصی، مادیگرایانه، و این جهانیتان را فراموش کنید. نوع دوستانه عمل کنید نه خود پرستانه. به جای پیشرفت‏خودتان در جامعه، هدفتان بهبود و اصلاح آن باشد. ارزش ذاتی هر فرد را در اجتماع شناسایی کنید، نه فقط با کسانی‏که دارای قدرت و ارتباطاتند، و با دیگران بر یک اساس و پایه مساوی برای کوشش در دستیابی به اهدافی که به کل جامعه سود می‏رساند، همکاری کنید. به جای رقابت‏با دیگران برای دسترسی به کالاهای کمیاب و روابط نزدیک با قدرتمندان، به دیگران با یک موضع مشابه برای واژگونی قدرتمندان بپیوندید.
3- اگر احتیاط و ترس را فراموش نمایید; جرات و اعتماد پیدا می‏کنید. آنچه واقعا در مورد زندگی و معاشتان به دور از ترس فکر و احساس می‏کنید، پنهان نسازید. با اعتقادتان زندگی نمایید نتایج آن مهم نیست. به جای پرداختن به امور فرعی برای دور ماندن از بلا و زحمت، خود را به دل حادثه بیندازید. افراد و تلاشهایشان دارای تاثیر سیاسی هستند. حتی اگر شما در موقع تلاش بمیرید، مرگتان بدون اثر نخواهد بود; با غلبه برخود و جهان مادی، شما به بالاترین سطح قابل دسترس روحانی خواهید رسید. و شهادتتان می‏تواند به عنوان یک الگو باشد و به دیگران عمل الهام نماید، با این حساب، منازعه بر ضد ستمگری را شتاب بخشد.
این طرز تلقیها، در مبارزه سیاسی بر ضد شاه توسط حامیان انقلاب به طور مستمر به کار گرفته شدند. در میان عملگرایان مذهبی، مکالمات بی‏پایان در مورد تلاش انقلابی بر ضد رژیم شاه با دو قطب خیر - شر و حسین[ع] - یزید سنجیده می‏شد و درباره تاثیرات کنش سیاسی شکوفا شده توسط این جهان بینی انقلابی شیعی بحث صورت می‏گرفت. نیاز به انسجام و همکاری اغلب در قالب عباراتی چون "برادر"، "خواهر" ، "اتحاد"، "همه با هم" شنیده می‏شد. مردم تاکید می‏کردند، "من مرگ با عزت را بر زندگی در خواری و ذلت و تسلیم ترجیح می‏دهم. "تظاهرکنندگان برای نکوهش کردن کسانی که فقط ایستاده و تماشا می‏کنند، این عبارت برگرفته از آثار دکتر علی شریعتی را فریاد می‏زدند: "کسانی‏که شهید شده‏اند کار حسینی کرده‏اند، کسانی‏که مانده‏اند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدی‏اند. " شعار دیگر حامل این پیام چنین بود: " تماشاگرانی بر شهادت حسین[ع] وجود نداشتند. " (به عبارت دیگر، اگر شما با او نیستید، اگر شما بر ضد او هستید، پس بی‏طرف نمانید. ) بویژه وقتی اعتصابات جدی در پاییز 1978 شروع شد و کمبودهایی در امر غذا، سوخت، و سایر احتیاجات پیدا شد، مردم، اغلب اعتمادشان را نسبت‏به نتیجه احتمالی جنبش و جراتشان را در مواجهه با مشکلات ابراز داشتند. "اگر محروم از روغن یا پودر رختشویی یا نفت هستیم، نگران نیستیم. ما می‏توانیم سرما و گرسنگی را تحمل کنیم. ما پسران و دخترانمان را فدا خواهیم کرد. آنها مثل بسیاری از مردم که خواهان کشته شدن هستند، می‏توانند کشته شوند اما هرگز تسلیم نخواهند شد. گرچه ممکن است این وضع برای سالها طول بکشد، لیکن در پایان پیروز خواهیم شد، زیرا ما دینداریم. "
به موازات وضع دشوار[دستیابی به] نیازها، رفتار تعاونی و بدون ترس مورد تاکید ایدئولوژی انقلابی شیعه در طی انقلاب در قالب فعالیتهایی چون اعتصابات، تظاهرات، راهپیماییها، و در ماههای نهایی، به صورت حملات بدون سلاح بر پایگاههای شاه، ادارات ساواک، و در نهایت‏بر دژهای حکومت همچون پادگانها، ایستگاههای پلیس شهری، ایستگاههای ژاندارمری، و پایگاههای نظامی رواج و گسترش یافت.
در چشم بسیاری از ایرانیان درگیر، درک متغیر از معنای اسلام شیعی دست کم تا حدودی پاسخگوی پیروزی انقلاب بود، یک ایرانی، دو روز قبل از عاشورای 1979، دگردیسی در جهان‏بینی شیعه را به صورت زیر توصیف کرد:
این عاشورا، عزاداری خواهد شد اما با یک تفاوت بزرگ. عزاداری همراه با پیروزی خواهد بود. اکنون ما در مورد تعلیمات حسین[ع] آگاهتر شده‏ایم. اکنون هر کسی می‏داند که چرا حسین[ع] به نبرد با یزید رفت. قبلا آنها نمی‏دانستند. سه شب پیش من به روضه رفتم و روضه خوان، حسین[ع] را "رهبر انقلاب" نامید و او یک روضه خوان تحصیلکرده نبود، فقط یک فرد ساده و معمولی بود. او قبلا هرگز حسین[ع] را چنین نخوانده بود. قبلا آنها به جای ستایش جرات و شجاعت‏حسین[ع] به او دلسوزی می‏کردند. حالا مردم از معنای کامل مذهب آگاهتر شده‏اند. برای به‏دست آوردن مزایای بهتر در زندگی و برطرف شدن حاجتتان خود را به آب و آتش نزنید. در نظر مردم عادی ایران، حسین[ع]، به دلیل آنچه برای خدا و نثار جانش برای خدا انجام داد، یک حاجت‏دهنده محسوب می‏شد. او می‏توانست‏به آنها هر چه بخواهند اعطا کند، هر خواسته و هر میلشان را اجابت نماید. روضه‏خوان گفت، "الان خواسته‏یتان را مطرح کنید و او به تمام نیازهای شما پاسخ خواهد داد. امسال ما می‏دانیم که پیامش "مرگ" است. اگر شما می‏توانید بکشید، بکشید. اگر نمی‏توانید، در راه هدف بمیرید. یا بکشید یا کشته شوید، اما مثل حسین[ع] بر ضد سرکوب و ستمگری بجنگید.
اگر چه این زن بیان کننده عبارات فوق از سطح بالای معرفت مذهبی برخوردار بود، لیکن طرز تلقی او نمایانگر تمام عیار [طرز تلقی] بسیاری از شیعیان در آن زمان بود. در حقیقت، تا حدودی به دلیل نظام ارتباطاتی خیلی مؤثری که در میان فعالان قبل و بعد از انقلاب عمل می‏کرد، بین سخنرانیها و عقاید شخصیتهای مذهبی که از طریق تلویزیون، رادیو، مطبوعات، ضبط صوت، و مجامع عمومی منتشر می‏شد، و نیز در بحث در میان روستاییان ایران، تا حد قابل توجه‏ای شباهت وجود داشت.
همنوایی و انقلاب: ایدئولوژیهای نمادین:
بعد از انقلاب، بسیاری از مردم به محکوم کردن اعمال "خرافاتی" مثل جستجوی طلب از امامان و غذا دادن به احترام امامان به امید برآورده شدن خواسته یا قدرشناسی [از امامان] به دلیل اجابت آرزو ادامه دادند. مردم در قبال این گفته که امام حسین[ع] یک حاجت دهنده است موضع گرفتند و در مورد اینکه چگونه شاه و حکومتش در پشت معنی واقعی اسلام پنهان شده و به آنها یاد داده بودند که اسلام فقط به معنای گریه کردن و زدن به سر و صورتشان و برآورده شدن آرزوهایشان است، روشنگری می‏کردند. آنها می‏گفتند که حکومت مردم را درگیر در این امور می‏کند تا احساساتشان در این راه مشغول دارد و آنها را از علم به چگونگی شهادت امام حسین[ع] و محبوب خداشدن باز دارد. آنها شکوه می‏کردند که گریه و مویه در عاشورا بی‏فایده است - گریه شما را به جایی نمی‏رساند. راه پیروی از امام حسین[ع] این نیست. یک خانم انقلابی روشنفکر به من گفت که او اخیرا در یک مجلس روضه که به نیت امام حسین[ع] بر پا شده شرکت داشته است. روضه خوان خوشبینانه توضیح می‏داد که " این خانه همیشه در به‏دست آوردن حاجت از امام حسین خوش شانس بوده است. " دوستم با عصبانیت گفت، "نه! در مورد امام حسین به عنوان یک حاجت دهنده صحبت نکن. درباره جرات زیادش در مواجهه با مرگ بگو. گرچه او در برابر چشمانش شاهد مرگ تک‏تک گروهش بود لیکن هرگز جراتش را از دست نداد. جنگ تن به تن بود. او گرچه در نهایت کشته شد اما هرگز تسلیم نشد.
به هر حال، به موازات گذشت ماهها [از انقلاب]، طرز تلقیهای مردم نسبت‏به اعمال قدیمی روند نرم و ملایم به‏خود گرفت. مردم شروع کردند که بگویند گریستن، به سرو سینه زدن، و حتی فداکاری برای امام حسین[ع] به منظورهای ابزاری، جایگاه و منزلت‏خودشان را دارند. تمام این اعمال یک وظیفه مهم را تکمیل کرده بودند; آنها خاطره حسین[ع] و مبارزه‏اش را، در قلوب و افکار مردم زنده نگه داشته بودند به‏طوری‏که هرگاه فرصت فراهم می‏شد، حسین[ع] به عنوان ایدئولوژی الگو می‏توانست مطرح شود و به مردم در مبارزه بر ضد ستمگری کمک کند. مخبران برای من توضیح دادند که "گریستن برای حسین[ع] مقاومت انفعالی است، ما نباید به این فکر ادامه دهیم که گریه کردن برای حسین[ع]، موهوم پرستی است، البته حسین[ع] و حکومت عدل حسین[ع] نیز نباید فراموش شود. " مردم برای رسم گریستن برای حسین[ع ] اعتبار قائل بودند و خاطره‏اش را بر ضد تمام کجیها و نابرابریها در طی قرون متمادی زنده نگه داشتند. همان‏طور که یک مخبر خاطر نشان کرد، اکنون 1360 سال بعد از عاشورای کربلا، شما شاهد آنچه در سراسر ایران در عاشورای امسال اتفاق افتاد هستید، زیرا مردم متوجه نیرومندی جایگاه و منزلت گریه شدند، به خیابان رفتند، مشتهایشان را تکان دادند، و فریاد "مرگ بر شاه! زدند. "
اگر چه دو شخص نقل قول کننده یاد شده در امور مذهبی دارای تحصیلات عالیه بودند، لیکن این طرز تلقیها حتی در میان مردم بی‏سواد روستا نیز وجود داشت. به‏نظر می‏رسد برداشت‏بحث‏شده در این مقاله مبنی بر آنکه این دو ایدئولوژی متفاوت در عمل، دو روی یک سکه‏اند، در حال گسترش است. مردم به من توضیح دادند که اسلام شیعی فراهم کننده یک جهان بینی ویک راهنما برای مردمش می‏باشد، بدون اینکه به شرایط اجتماعی و سیاسی‏ای که در آن زندگی می‏کنند اهمیت دهد. اسلام مذهب منعطفی است که می‏توان آن را با تمام زمانها و مسائل انطباق داد. اسلام همواره متناسب [با مقتضیات زمان] است. لذا، در زمانی که یک حکومت‏سرکوبگر و جبار قوی بر تشیع نظارت و کنترل دارد، اسلام توصیه به سکوت می‏کند، زیرا بقای آن از اصول اولیه است. در چنین دورانی، مقاومت انفعالی است و صرفا شکل گریه به‏خود می‏گیرد. (15) یکی ممکن است اضافه کند که در چنین دورانی، ایدئولوژی شفیع برای فراهم کردن رفاه و آسایش در مواجهه با ناملایمات زندگی (زمانی که به‏نظر می‏رسد امیدی به ایجاد یک تغییر واقعی در وضعیت فرد نیست) مفید است. مع‏هذا، زمانی که شرایط به گونه‏ای است که می‏توان امیدوار بود که مبارزه بیهوده و عبث نخواهد بود، اسلام برای ایستادگی در مقابل ستمگری و بی‏عدالتی امید و الهام ایجاد می‏کند. وجود هر یک از این دو دیدگاه، به وجود دیگری بستگی دارد، و اسلام فی نفسه می‏تواند تنها به امید جهان‏بینی و استراتژی پایدار و باقی بماند. جنبه انقلابی اسلام، که بر طبق نظر طرفداران این تفسیر هسته حقیقی اسلام است، به ایدئولوژی امام حسین[ع] به عنوان شفیع وابسته است تا بتواند آن را در دوران اختناق و سرکوب سیاسی زنده و فعال نگه دارد. (16) دراین دوران، مردم خاطره حسین[ع ]را زنده نگه خواهند داشت زیرا آنها معتقدند که گریه و یاد او پاداش دنیوی و اخروی در پی دارد. از سوی دیگر، تصور شفیع بدون اسلام انقلابی - که هسته زندگی حقیقی مذهب است - بزودی به طبل تو خالی و دیوار فرو ریخته مبدل خواهد شد. معنای حقیقی اسلام از طریق عشق به امام حسین[ع] و فداکاری تنی چند از معتقدان روشن ضمیر زنده می‏ماند، هر چند که گاهی اکثریت قاطع معتقدان کمتر از این حد عمل می‏کنند.
با فرا رسیدن زمان عاشورای 1979، این درک از اهمیت اعمال سنتی در رابطه با امام حسین کاملا گسترش یافت. از این روی، آیت‏الله خمینی توانست اعلام کند، "هر چه در عاشورای گذشته انجام دادید، همان را نیز در این عاشورا عمل کنید. " به خاطر این اعمال، مذهب حقیقی زنده باقی مانده و خفیف و سبک شمرده نشده بود. همچنین، عاشورا بازگشت‏به اعمال سنتی بود. در واقع، مردم مصمم بودند تا شاهد عاشورای 1979 حتی بهتر و با عظمتتر از عاشورای سال قبل باشند.
در سالهای قبل از انقلاب، شرکت‏کنندگان در مراسم عزاداری عاشورا درحالی که با مشت‏به سینه و با زنجیر به پشت می‏زدند و عزاداری و نوحه خوانی می‏کردند یکصدا گریان فریاد می‏زدند که: "حسین، حسین، حسین" بر عکس، در جریان عاشورای 1978، راهپیمایان با مشتهای گره کرده در هوا، این عبارت را یکصدا فریاد می‏زدند: " مرگ بر شاه". عاشورای بعد از انقلاب 1979 شاهد ترکیبی از این اعمال بود و سازگاری بین دیدگاه امام حسین به عنوان شفیع و دیدگاه امام‏حسین به عنوان الگو را نمادین کرد. راهپیمایان عاشورا در سال‏1979، همراه با نوحه خوانی و زنجیرزنی، هم اشعار سنتی می‏خواندند و هم اشعار انقلابی.
ایدئولوژی و غیر شیعیان:
ایدئولوژی همچنین پاسخی بود به یارگیری غیرشیعیان به درون جنبش. بعضی از این افراد صادقانه علاقه‏مند به ایدئولوژی پیشرفته عرضه شده از سوی رهبران جنبش بودند و قضاوتشان آن بود که این ایدئولوژی نیز منعکس کننده طرز تلقیها ونیازهایشان است. آنها معتقد بودند که انقلاب سبب تحقق یافتن اهداف بیان شده از سوی این فعالان می‏شود. دیگران فقط با عمده‏ترین و فوریترین هدف جنبش - رهایی از دست‏شاه - و ابزارهایی که جنبش برای دستیابی به این هدف در نظر گرفته بود، موافقت داشتند. چند ماه بعد از انقلاب، یکی از فعالان چپگرای کرد به من گفت، "از همان ابتدا کردها می‏دانستند چه اتفاق خواهد افتاد. ما می‏دانستیم که یک جنبش مذهبی اجازه حکومت نمایندگی نمی‏دهد، می‏دانستیم که به کردها خود مختاری نخواهد داد. اما ما می‏دانستیم که بدون رهایی از شخص اول شاه، نمی‏توان به هیچ توفیقی دست‏یافت. می‏دانستیم که باید قدم اول را برداشت. لذا، در انقلاب فعال بودیم.
در مورد ایران، شعار"مرگ بر شاه" منعکس‏کننده احساساتی بود که همگی در جنبش با آن موافق بودند، احساساتی چون احساسات ضد شاه، ضد ستمگری و موافق عدالت، خودکفایی، و افتخار ملی. با اینهمه، در ذیل این سطح از موافقت، بسیاری از سطوح دیگر ایدئولوژی وجود داشت و موجد انسجام و همبستگی در میان گروهی از مردم بود که به ترتیب در سطوح پایین‏تر قرار داشتند. با توجه به تمرکز بر روی چند مفهوم مهم در پاره‏ای از نظامهای اعتقادی متفاوت، شعار "مرگ بر شاه" قادر شد تا احساسات مشترک توده‏های عظیم مردم - مردمی که در میان آنها در واقع اختلافات ایدئولوژیکی بزرگی وجود داشت - حول یک تلاش هماهنگ که به سرنگونی پرشور شاه منجر گشت، برپا دارد.
مفهوم ضد ستمگری و ضد اختناق در امام حسین[ع] به عنوان ایدئولوژی الگو اسلام شیعی، به همان اندازه که شیعیان را جذب کرد، غیرشیعیان را هم مجذوب ساخت. لذا، ایدئولوژی کارت برنده شیعه و غیر شیعه، هر دو، بود، هر چند که در مورد آنچه که می‏بایست‏بعد از تحقق هدف فوری رهایی خود از ستمگری رژیم شاه، صورت گیرد، اختلاف‏نظر وجود داشت.
هم شیعیان و هم غیر شیعیان از طریق ایدئولوژی و مشاهده شرایط و حوادث واقعی بود که مجذوب فرآیند انقلاب شدند. همین‏طور، هر دو گروه به طرق مشابه جنبه‏های دیگر انقلاب را تجربه کردند.
در میان هم شیعه و هم غیر شیعه، ایدئولوژی انقلابی از طریق شبکه‏های انجمنها، از طریق ادبیات، نوارهای ضبطصوت، سخنرانیها، و بحثهای بی‏انتها در میان دوستان و متحدان منتشر و پخش می‏شد. گروندگان به جنبش که سابقا در مورد دقت و مناسبت ایدئولوژی انقلابی با بحث، اطلاعات، و استدلال متقاعد شده بودند و اکنون به اجبار به شرکت در انقلاب کشیده می‏شدند نیز به طور مشخص شیعه نبودند. اظهار طرز تلقی و احساسات این امکان را برای یک ایرانی فراهم می‏آورد تا از خود بی‏خود یا به زبان فارسی"از خود گذشته" یا "از جان گذشته "گردد و این امر او را وادار می‏کند تا خود را در دل خطر و مهلکه بیندازد. این عبارت توسط مردمی به کار برده می‏شد که داشتند برای من آنچه که آنها یا دیگران را به شرکت در بعضی حوادث انقلابی برمی‏انگیخت توصیف می‏کردند; این حالت‏به شخصی مربوط می‏شود که خواهان دست کشیدن از زندگی است و دیگر بر اساس آنچه که زندگی‏اش را حفظ خواهد کرد تصمیم نمی‏گیرد. یک روستایی این مفهوم را به صورت زیر توضیح داد:
آدم باید محاسبه‏گر باشد و الا ممکن است کار بدی اتفاق بیفتد. اگر شما از زندگی خیلی مراقبت نکنید، درآن صورت دیگر محاسبه‏گر نیستید. اگر شما زندگی خودتان بخواهید باید محاسبه‏گر باشید. شما باید در مورد نتایج نهایی اقداماتتان فکر کنید. آیا شما می‏توانید نتیجه نهایی را تحمل کنید یا نمی‏توانید؟ اما زمانی‏که شما آنچنان ناراحت هستید که خیلی توجه‏ای به زندگی ندارید، در آن صورت حتی اگر امیدی ندارید که پیروزی قطعی خواهد بود، شما تا جایی که امکان دارد مبارزه خواهید کرد و برایتان اهمیتی ندارد که چه اتفاق می‏افتد. درست مثل زمانی‏که مردم به‏قدری در رژیم شاه ناراحت‏بودند که دیگر ترسی از تیربارها نداشتند. وقتی من دیگر به زندگی خودم توجه‏ای ندارم، وقتی دست از زندگی خودم کشیده‏ام، خیلی به شما نیازی ندارم. وقتی دیگر خواهان زندگی خودم نیستم، نیازی به کمکتان ندارم. اگر من بدانم تصمیم به مردن دارم، به سمت‏شخصی که مرا ناراحت می‏کند شلیک خواهم کرد. اگر او پشت مرا هدف بگیرد اهمیتی ندارد، زیرا من به‏هرحال تصمیم به مردن دارم.
مردم این حالت را احساس می‏کردند و این طرز تلقی را از طریق شنیدن یا شرکت در حوادثی که نیروهای نظامی حکومت‏با خشونت و بی‏عدالتی با مردم برخورد می‏کردند به‏دست آوردند. اکثر روستاییان فعال در مورد شرکتشان در یک حادثه مهیب مثل قتل‏عام در مسجد شاه یا مسجد "حبیب" در شیراز; حملات پلیس به دبیرستانها یا معلمان مدارس; و مقابله با نیروهای مسلح در خیابانها که با پرتاب گاز اشک‏آور و باتوم پلیس به سوی مردان و زنان کامل می‏شد، برای من دست کم یک داستان نقل کردند. به غیر از حوادث متعددی که در آن روستاییان به طور بالفعل درگیر بودند، در روستا، در شیراز، یا در شهرهای اطراف آن، در مورد این حوادث مصیبت‏بار در جاهای دیگر کشور که در طی آن مردم کشته یا مجروح می‏شدند، جریان مستمری از اخبار وجود داشت. برای نمونه چند مورد ذکر می‏شود: آتش زدن سینما رکس در آبادان، حمله حکومت‏به تظاهرکنندگان بدون سلاح در میدان ژاله تهران و مسجد کرمان، و گزارشهای نیروهای نظامی حکومت در مورد حمله به یک بیمارستان در مشهد و کشتن پزشکان، بیماران، و جوانان. این حوادث یکی پس از دیگری صورت می‏گرفت و روستاییان در مورد آنها بحث مستمر داشتند. روستاییان با شنیدن این حوادث از ترس و خشم و پرخاشگری‏شان و عزمشان مبنی بر اینکه آنها از پا نمی‏نشینند مگر اینکه شاه و حکومتی که این امور غیر انسانی را در مورد هموطنانشان مرتکب می‏شود دیگر وجود نداشته باشد به من خبر می‏دادند. شنیدن در مورد مرگ یک دوست‏یا خویشاوند نیز می‏توانست‏سبب این احساسات گردد یا می‏توانست در مورد یک شهید گمنام قبلی و اینکه کدام زن یا مرد و تحت چه شرایطی کشته شده آموزش دهد. با تجربه کسب شده از شیعیان و غیر شیعیان به یک اندازه، این احساسات موجب شدند تا ایرانیان تمام احتیاطها را کنار گذارند و در فعالیتهای انقلابی همچون تظاهرات و راهپیماییهایی که از مراسم انقلاب بود، شرکت کنند.
به همین صورت، احساسات و طرز تلقیهای برانگیخته شده توسط شرکت‏کنندگان در راهپیماییها و تظاهرات کاملا مؤثر افتاد، بودن اینکه وابستگی ایدئولوژیکی یا مذهبی‏شان اهمیتی داشته باشد. همین نفرت و خشم (که مدت زمان مدیدی به دلیل ترس پنهان شده بود) نسبت‏به یک دیکتاتوری سرکوبگر، سرور، سرفرازی، و غرور; و تعهد و اعتماد شدید توسط هر فردی تجربه شد و فقط به مسلمانان شیعی که در اعمال و مراسم عاشورای سنتی سالهای گذشته شرکت داشتند، اختصاص نداشت.
نتیجه‏گیری:
مراسم، بویژه راهپیماییها و تظاهرات و بطور مشخص تظاهرات تاسوعا و عاشورای 1978، نقش مهمی در انقلاب ایران ایفا کردند. این مراسم اعتماد و ایمان به پیروزی نهایی به‏وجود آوردند، به یارگیری اعضای جدید به درون جنبش کمک کردند، احساس وحدت و انسجام الهام نمودند، تعهد و عزم قویتر القا کردند، و نمایش کاملی از نیرومندی جنگ اعصاب و اخلاقی نشان دادند که در آن توده‏های بدون سلاح یک غول نظامی را از پا درآوردند. اما شرکت در مراسم انقلاب - تظاهرات و راهپیماییها - و درخود انقلاب خودکار و بی‏اختیار یعنی به صورت واکنش بدون فکر برخاسته از اعماق قلوب شیعیان به یک نیروی مذهبی بسیار کهن نبود. کاملا برعکس، از نظر مسلمانان شیعی، شرکت در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا مستلزم شکستن حصار اعمال مذهبی سنتی و مراسم یادبود سنتی مرگ امام حسین[ع] بود. در حقیقت، بسیاری از شیعیان مخلص ازاین رفتار جا خوردند و ترسیدند که مبادا مردم، تقدس این دو روز مذهبی را به خاطر اموری که ماهیت دنیوی و سیاسی دارند لوث و آلوده کنند. مردم در نوع دیگری از مراسم، راهپیماییها و تظاهرات، فقط بعد از آنکه قبلا تصمیم گرفته بودند و به میزانی از تعهد نسبت‏به هدف رسیده بودند، شرکت کردند.
ارزیابی مجدد و عقلانی (تجسم شده در ایدئولوژی) از شرایط سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی واقعی، و نه دلبستگی واکنشی احساساتی به مراسم سنتی، ابزاری برای جمع کردن مردم دور هم برای انقلاب بود. شیعه برای ارزیابی طرز تلقیهای جهانی و فردی از آن، فکر کرد دو امکان محوری فراهم کند. هر دوی آنها با شهادت امام حسین[ع] ارتباط نزدیکی داشتند: حسین[ع ]به عنوان شفیع - که ایدئولوژی سکوت گرایان برای انطباق با روابط قدرت موجود بود; حسین[ع] به عنوان الگو - که ایدئولوژی انقلابی مبارزه بر ضد استبداد و ستمگری بود. ستم اجتماعی همه جانبه و تغییر روابط اقتصادی و اجتماعی در خود روستا[ی علی آباد] با ضعیف شدن ایدئولوژی سنتی حسین[ع] به عنوان شفیع مناسب و مساعد بود. تصور انقلابی از مفهوم حسین[ع]، برداشت توده‏های شیعی را از مذهبشان و، برای بسیاری، از عامل تجدید حیات میراث و هویت اسلامی‏شان دگرگون ساخت. از نظر دیگران، ایدئولوژی پیشرفته اسلام انقلابی محرک و انگیزه‏ای برای شرکتشان[در انقلاب] به امید تحقق اهداف و منافع سیاسی‏شان فراهم کرد. در هر حال، این ایدئولوژی، با جذب کوچکترین مخرج مشترک گروههای دیگری آرمانها و باورهایشان کاملا در تباین بودند، توانست کنش اجتماعی تعداد زیادی از مردم را - دست کم تا وقتی که هدفشان مشترک بود (سرنگونی رژیم شاه) متحقق سازد.

هیچ نظری موجود نیست: